- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
- بازدید: ۱۹۵۲
- شماره مطلب: ۶۲۸
-
چاپ
باید بروم زود خودم را برسانم
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
از مکه خبر آمده از رکن یمانی
نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
داغ است خبرها نکند باد مخالف
در شهر بپیچد بزند شعله به درها
نزدیک سحر قافلهای رد شد از اینجا
ماندیم دوباره من و اما و اگرها
باید بروم زود خودم را برسانم
حتی شده حتی شده از کوه و کمرها
از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه
حالا همه با خیره سری، خیره، به سرها
بر خاک، عزیزی ست... ولی پیرهنش را...
سربسته بگویند پسرها به پدرها
برخاک، عزیزی ست و در راه، عزیزی ست
خود را برسانید که داغ است خبرها
-
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
هر روز میسوزی و خاکستر نداری
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
«خورشید بر نی بود» و حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؛ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؛ این را خودت باور نداری
-
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
این روزها پر از تب مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بی وفاییام
ای زخمی از دوروییمن! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشناییام
-
غزل بی سر
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورمیک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
باید بروم زود خودم را برسانم
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
از مکه خبر آمده از رکن یمانی
نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
داغ است خبرها نکند باد مخالف
در شهر بپیچد بزند شعله به درها
نزدیک سحر قافلهای رد شد از اینجا
ماندیم دوباره من و اما و اگرها
باید بروم زود خودم را برسانم
حتی شده حتی شده از کوه و کمرها
از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه
حالا همه با خیره سری، خیره، به سرها
بر خاک، عزیزی ست... ولی پیرهنش را...
سربسته بگویند پسرها به پدرها
برخاک، عزیزی ست و در راه، عزیزی ست
خود را برسانید که داغ است خبرها