- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
- بازدید: ۲۱۰۳
- شماره مطلب: ۶۱۴۳
-
چاپ
سایۀ سر
ای وای من که دلبرم از دست میرود
این دلخوشی آخرم از دست میرود
پیراهنش عجیب بوی سیب میدهد
این یادگار مادرم از دست میرود
امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست میرود
زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچههای پرپرم از دست میرود
عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست میرود
با من مگو ز صبر که بی تاب میشوم
وقتی که روح پیکرم از دست میرود
همراه خود قبیله به گودال میبری
مادر، پدر، برادرم از دست میرود
باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایۀ سرم از دست میرود
-
گویا کلیم باز به طوری رسیده است
از راه دور هالۀ نوری رسیده است
یک کاروان فرشته و حوری رسیده است
مشغول ذکر و راز و نیازند با خدا
گویا کلیم باز به طوری رسیده است
-
اسم رمز
هر چه از روز واقعه میرفت
دل عاشق به شور میافتاد
داشت کمکم غروب میآمد
داشت از عشق دور میافتاد
-
بوی باران
ماه خوب عاشقی دارد به پایان میرسد
لحظۀ تودیع مهماندار و مهمان میرسد
آسمان چشمهای عاشقان ابری شده
مثل این سی شب دوباره بوی باران میرسد
-
خاک پای زینبیم
شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم
با نگاه لطف زهرا، مبتلای زینبیم
برکت یک عمر گریه بر برادرهای او
لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم
سایۀ سر
ای وای من که دلبرم از دست میرود
این دلخوشی آخرم از دست میرود
پیراهنش عجیب بوی سیب میدهد
این یادگار مادرم از دست میرود
امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست میرود
زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچههای پرپرم از دست میرود
عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست میرود
با من مگو ز صبر که بی تاب میشوم
وقتی که روح پیکرم از دست میرود
همراه خود قبیله به گودال میبری
مادر، پدر، برادرم از دست میرود
باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایۀ سرم از دست میرود