مشخصات شعر

سایۀ سر

 ای وای من که دلبرم از دست می‌رود
این دلخوشی آخرم از دست می‌رود

 

پیراهنش عجیب بوی سیب می‌دهد
این یادگار مادرم از دست می‌رود

 

امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می‌رود

 

زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه‌های پرپرم از دست می‌رود

 

عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می‌رود

 

با من مگو ز صبر که بی تاب می‌شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می‌رود

 

همراه خود قبیله به گودال می‌بری
مادر، پدر، برادرم از دست می‌رود

 

باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایۀ سرم از دست می‌رود

سایۀ سر

 ای وای من که دلبرم از دست می‌رود
این دلخوشی آخرم از دست می‌رود

 

پیراهنش عجیب بوی سیب می‌دهد
این یادگار مادرم از دست می‌رود

 

امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می‌رود

 

زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه‌های پرپرم از دست می‌رود

 

عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می‌رود

 

با من مگو ز صبر که بی تاب می‌شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می‌رود

 

همراه خود قبیله به گودال می‌بری
مادر، پدر، برادرم از دست می‌رود

 

باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایۀ سرم از دست می‌رود

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×