مشخصات شعر

به خون گریه‌های مدینه

 

اگر سحر برسد، وای اگر سحر برسد  

همین که قافلۀ شام، از سفر برسد


همین که زینب، قصه به قصه مویه کند  

همین که طاقت ام البنین، به سر برسد


بگو، چه بغضی، یارای صبر خواهد داشت  

که نشکند که به داد غم بشر برسد


چه آسمانی، بی رعد و برق خواهد ماند  

که یک دقیقه، به فریاد چشم تر برسد


دروغگو باش ای فجر صادق و در خواب  

بمان و نگذار امروز، این خبر برسد


بمان که روز، روز فراموشکارتر بشود  

بمان که شاید این لحظه، دیرتر برسد


بمان و آنقدر این لحظه را ادامه بده  

که وقت رجعت آن غایب از نظر برسد


بیاید و رجز انتقام سر بدهد  

بیایید و اجل انتظار، سر برسد


چقدر مشتاقم زودتر سحر برسد
مگر به ریشۀ بتخانه‌ها تبر برسد

 

به خون گریه‌های مدینه

 

اگر سحر برسد، وای اگر سحر برسد  

همین که قافلۀ شام، از سفر برسد


همین که زینب، قصه به قصه مویه کند  

همین که طاقت ام البنین، به سر برسد


بگو، چه بغضی، یارای صبر خواهد داشت  

که نشکند که به داد غم بشر برسد


چه آسمانی، بی رعد و برق خواهد ماند  

که یک دقیقه، به فریاد چشم تر برسد


دروغگو باش ای فجر صادق و در خواب  

بمان و نگذار امروز، این خبر برسد


بمان که روز، روز فراموشکارتر بشود  

بمان که شاید این لحظه، دیرتر برسد


بمان و آنقدر این لحظه را ادامه بده  

که وقت رجعت آن غایب از نظر برسد


بیاید و رجز انتقام سر بدهد  

بیایید و اجل انتظار، سر برسد


چقدر مشتاقم زودتر سحر برسد
مگر به ریشۀ بتخانه‌ها تبر برسد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×