مشخصات شعر

مادر اشک

آن قدر عاشقیم که املا نمی‌شود

مستیِ ما که در قلمی جا نمی‌شود

 

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند، دگر وا نمی‌شود

 

باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت

هر دختر قبیله که لیلا نمی‌شود

 

آن کس که خاک پای مریدان میکده ست

محتاج معجزات مسیحا نمی‌شود

 

«تاک» مرا به عشق تو در خُم گذاشتند

حالا شراب می شود و یا نمی‌شود

 

ما مثل باده‌ایم، شبی امتحان کنید

انگور زاده‌ایم، شبی امتحان کنید

 

شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت  

از حاجیان کعبۀ سبز وفا نوشت


شکر خدا، که دست قدر، دست سرنوشت  

نام مرا غبار قدوم شما نوشت


صبح ازل به خاک تو پیشانی‌ام رسید ‌

این سجده را فرشته به پای خدا نوشت


از ما سؤال شد که اسیر تو می‌شویم  

ما خواستیم و‌ایۀ قالوا بلی نوشت


بالای سر در حرم کبریائی‌اش  

نام تو را به خط خودش با طلا نوشت


یعنی تمام جلوۀ آل عبا تویی
آیینۀ تمام نمای خدا تویی


اعجاز بی مثال شما، تا ادامه داشت  

موسی ادامه داشت، مسیحا ادامه داشت


ای بارش همیشۀ سجاده‌های نور  

در امتداد چشم تو دریا، ادامه داشت

 

بانو اگر به‌ آینه‌ها سر نمی‌زدید

تاریکی همیشۀ دنیا ادامه داشت


تا آسمان چهارم افلاک سر زدیم ‌

آیات رد پای تو، آنجا ادامه داشت


تا زندگیت را به تماشا گذاشتی  

تفسیر جاودانۀ زهرا ادامه داشت


ای آفتاب روشن شب‌های کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا


گفتیم، آسمانی و دیدیم، برتری  

گفتیم: آفتابی و دیدیم، بهتری


گفتیم: دختر اسد اللَّه غالبی

‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری


تو از زمان کودکی‌ات، تا بزرگی‌ات  

شیواترین مفسر اللَّه اکبری


تو از کدام طایفه هستی؟ که مستقیم  

فیض از حضور علم خداوند می‌بری


بر شانه‌های سبز تو، بار رسالت است  

تو اولین پیمبر بعد از پیمبری


خورشید روی تو، شرف مشرفین شد
یک نیمه‌ات حسن شد و نیمت حسین شد


ای ماورای حد تصور، کمال تو  

بالاتر از پریدن جبریل، بال تو


ای مادری چنان، نه عجب چون تو دختری  

هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو


غیر از حسین و فاطمه چیزی ندیده‌ایم  

در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو


نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم  

نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟


گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است  

گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو


از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد
از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد


ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ‌

ای بال جبرئیل گلستان معبرت


مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید  

از بس که چون هلال گذشت از برابرت


شب زنده دار شام غریبان کربلا  

دل بستۀ نماز شب تو برادرت


ای خطبۀ صدای تو نهج البلاغه‌ات  

وی محمل بدون جهاز تو منبرت


هجده سر بریده به دنبال چشم تو  

هجده سر بریده، نگهبان معجرت


ای قلۀ نجابت توحید جای تو
عطر حضور فاطمه دارد حیای تو

 

مادر اشک

آن قدر عاشقیم که املا نمی‌شود

مستیِ ما که در قلمی جا نمی‌شود

 

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند، دگر وا نمی‌شود

 

باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت

هر دختر قبیله که لیلا نمی‌شود

 

آن کس که خاک پای مریدان میکده ست

محتاج معجزات مسیحا نمی‌شود

 

«تاک» مرا به عشق تو در خُم گذاشتند

حالا شراب می شود و یا نمی‌شود

 

ما مثل باده‌ایم، شبی امتحان کنید

انگور زاده‌ایم، شبی امتحان کنید

 

شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت  

از حاجیان کعبۀ سبز وفا نوشت


شکر خدا، که دست قدر، دست سرنوشت  

نام مرا غبار قدوم شما نوشت


صبح ازل به خاک تو پیشانی‌ام رسید ‌

این سجده را فرشته به پای خدا نوشت


از ما سؤال شد که اسیر تو می‌شویم  

ما خواستیم و‌ایۀ قالوا بلی نوشت


بالای سر در حرم کبریائی‌اش  

نام تو را به خط خودش با طلا نوشت


یعنی تمام جلوۀ آل عبا تویی
آیینۀ تمام نمای خدا تویی


اعجاز بی مثال شما، تا ادامه داشت  

موسی ادامه داشت، مسیحا ادامه داشت


ای بارش همیشۀ سجاده‌های نور  

در امتداد چشم تو دریا، ادامه داشت

 

بانو اگر به‌ آینه‌ها سر نمی‌زدید

تاریکی همیشۀ دنیا ادامه داشت


تا آسمان چهارم افلاک سر زدیم ‌

آیات رد پای تو، آنجا ادامه داشت


تا زندگیت را به تماشا گذاشتی  

تفسیر جاودانۀ زهرا ادامه داشت


ای آفتاب روشن شب‌های کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا


گفتیم، آسمانی و دیدیم، برتری  

گفتیم: آفتابی و دیدیم، بهتری


گفتیم: دختر اسد اللَّه غالبی

‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری


تو از زمان کودکی‌ات، تا بزرگی‌ات  

شیواترین مفسر اللَّه اکبری


تو از کدام طایفه هستی؟ که مستقیم  

فیض از حضور علم خداوند می‌بری


بر شانه‌های سبز تو، بار رسالت است  

تو اولین پیمبر بعد از پیمبری


خورشید روی تو، شرف مشرفین شد
یک نیمه‌ات حسن شد و نیمت حسین شد


ای ماورای حد تصور، کمال تو  

بالاتر از پریدن جبریل، بال تو


ای مادری چنان، نه عجب چون تو دختری  

هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو


غیر از حسین و فاطمه چیزی ندیده‌ایم  

در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو


نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم  

نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟


گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است  

گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو


از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد
از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد


ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ‌

ای بال جبرئیل گلستان معبرت


مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید  

از بس که چون هلال گذشت از برابرت


شب زنده دار شام غریبان کربلا  

دل بستۀ نماز شب تو برادرت


ای خطبۀ صدای تو نهج البلاغه‌ات  

وی محمل بدون جهاز تو منبرت


هجده سر بریده به دنبال چشم تو  

هجده سر بریده، نگهبان معجرت


ای قلۀ نجابت توحید جای تو
عطر حضور فاطمه دارد حیای تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×