- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۰۱۳
- شماره مطلب: ۶۰۰۶
-
چاپ
کمی نزدیکتر
مانند یک فرشتۀ از پای نشسته بود
غمگینتر از همیشه، در آنجا نشسته بود
هشتاد و چهار حوریه دور نگاه او
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش، که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
میخواست، خطبهای به زبانش بیاورد
بی خود نبود،این همه بالا نشسته بود
با یاد خانۀ پدری، محو و بی قرار
اطراف کوفه را، به تماشا نشسته بود
یک ماه میگذشت برای ظهورشان
مسلم، کنار جادۀ آنها نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش، در آن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
از نیزۀ مقابل خود، چشم برنداشت
زیرا هلال یک شبه آنجا نشسته بود
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
کمی نزدیکتر
مانند یک فرشتۀ از پای نشسته بود
غمگینتر از همیشه، در آنجا نشسته بود
هشتاد و چهار حوریه دور نگاه او
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش، که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
میخواست، خطبهای به زبانش بیاورد
بی خود نبود،این همه بالا نشسته بود
با یاد خانۀ پدری، محو و بی قرار
اطراف کوفه را، به تماشا نشسته بود
یک ماه میگذشت برای ظهورشان
مسلم، کنار جادۀ آنها نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش، در آن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
از نیزۀ مقابل خود، چشم برنداشت
زیرا هلال یک شبه آنجا نشسته بود