- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۴۳۹
- شماره مطلب: ۵۹۴۸
-
چاپ
چشمهای کریم
بر ساحلی غریب، تویی با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشم خشم ذوالفقاری، خاموش و بی قرار
توفان گر گرفتۀ صحرا، برادرت
ماهی و از قبیله خورشید اهل بیت
یک جا، تو میدرخشی، و یک جا برادرت
چشمش به مشک توست، جگر گوشۀ عطش
حالا تو بی قرارتری یا برادرت؟
وقتی که چشمهای کریمت به خون نشست
دیگر نداشت تاب تماشا برادرت
میکرد غرق بوسه، جبین شکسته را
بر دامنش گرفته سرت را برادرت
اینجا حدیث تشنگی از جنس دیگری است
اینک تو تشنه کامی و سقا، برادرت!
هر چند آب، مرهم لبهای تشنه است
صافیتر از آب گوارا برادرت
جانی به جسم خستۀ ام البین رسید
تا گشت میوۀ دل زهرا، برادرت
چشم امید تشنه لبان، تیر خورده است
دیگر نمانده هیچ کسی با برادرت
سر گشته پای دست و علم سینه میزند
در خیمه گاه تو، تک وتنها، برادرت
موسای طور حیرتی و، خیره ماندهای
بر ترک درخت وادی سینا، برادرت
حالا که بازوان ستبرت قلم شدند
در خاک و خون چه میکشد آیا برادرت؟
چشم حریص غارتیان است و نیزهها
افتاد اگر کنار تو از پا، برادرت
این تیغهای تشنه که در خون نشستهاند
پیوند میدهند تو را، با برادرت
با قامتی شکسته، هنوز ایستادهای
بی یار و بی شکیب، شگفتا برادرت
چشمهای کریم
بر ساحلی غریب، تویی با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشم خشم ذوالفقاری، خاموش و بی قرار
توفان گر گرفتۀ صحرا، برادرت
ماهی و از قبیله خورشید اهل بیت
یک جا، تو میدرخشی، و یک جا برادرت
چشمش به مشک توست، جگر گوشۀ عطش
حالا تو بی قرارتری یا برادرت؟
وقتی که چشمهای کریمت به خون نشست
دیگر نداشت تاب تماشا برادرت
میکرد غرق بوسه، جبین شکسته را
بر دامنش گرفته سرت را برادرت
اینجا حدیث تشنگی از جنس دیگری است
اینک تو تشنه کامی و سقا، برادرت!
هر چند آب، مرهم لبهای تشنه است
صافیتر از آب گوارا برادرت
جانی به جسم خستۀ ام البین رسید
تا گشت میوۀ دل زهرا، برادرت
چشم امید تشنه لبان، تیر خورده است
دیگر نمانده هیچ کسی با برادرت
سر گشته پای دست و علم سینه میزند
در خیمه گاه تو، تک وتنها، برادرت
موسای طور حیرتی و، خیره ماندهای
بر ترک درخت وادی سینا، برادرت
حالا که بازوان ستبرت قلم شدند
در خاک و خون چه میکشد آیا برادرت؟
چشم حریص غارتیان است و نیزهها
افتاد اگر کنار تو از پا، برادرت
این تیغهای تشنه که در خون نشستهاند
پیوند میدهند تو را، با برادرت
با قامتی شکسته، هنوز ایستادهای
بی یار و بی شکیب، شگفتا برادرت