مشخصات شعر

جمال جمیل

 

الا که نور و صفا، آفتاب از تو گرفت

ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت


به جلوه‌‌های جمال تو ماه خیره شده است

شکوه وحی در‌آیینه‌ات ذخیره شده است


تو عطر گلشن یاسین، شکوفۀ یاسی

تو با پیامبرعشق اشبه الناسی


به یک کرشمۀ چشم عقل تو مفتون شد

به یک نگاه تو، لیلای عشق مجنون شد


نگاه گرم تو باغ بنفشه کاری بود

در آبشار صدای تو، وحی جاری بود


کسی به جز تو کجا حسن مهر پرور داشت

ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت


خدای را به تماشا چرا گذاشته‌ای

شباهتی که تو با جد خویش داشته‌ای


الا که سرو خرامان از تو، باغ ندید

کسی که روی تو را دید درد و داغ ندید


تو باز تاب سپهر چهار معصومی‌

تو سایه پرور مهر چهار معصومی


تجلیات یقین‌ات به اوج می‌زند، اوج

امید در دل و جان تو موج می‌زند، موج


ظهور و جلوه‌ای‌ایمان مطلق از تو خوش است

ترانۀ اولسنا علی الحق از تو خوش است


همین که منطق تو منطق رسول خداست

حساب حسن تو از دیگران همیشه جداست


بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت

و گرمی‌از نفست خیزد، آفتاب صفت


کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست

که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست


حسین محو تماشای راه رفتن توست

مرو که خون تماشاییان به گردن توست


بخوان که بدر به پابوس تو هلال شود

بگو که محو اذان گفتن ات بلال شود


بزن رکاب به نرمی‌به اسب خویش، مباد

ز رفتن تو پرستو شکسته بال شود


بگو عقاب! برو تندتر خدا نکند

که خون ناحق پروانه پایمال شود


بگرد، تا که برآرم ز شب پرستان گرد

بچرخ، تا که مرا نوبت وصال شود


زبان به کام من از تشنگی گرفت آتش

به خیمه سر بزنم باز اگر مجال شود


بیا به صحبت اول به دوست برگردیم

به آنچه عشق خریدار اوست برگردیم


الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت

ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت


تو دل فریب تر از حسن عافیت سوزی

تو در جهاد حیات و عقیده پیروزی


به کاروان شهادت دلیل یعنی تو

شهید اول نسل خلیل یعنی تو


تو را حسین، عقیق زبان به کام گذاشت

حساب عاشقی ات را کنار جام گذاشت


تو لب به چشمۀ آب حیات تر کردی

فدای حج وداعی که با پدر کردی


به احترام تو زینب طواف کرد آنجا

به زخم سینۀ خود اعتراف کرد آنجا


کسی که ناز تو را با دو چشم مست کشید

پس از فراق تو هر چه بود دست کشید


قسم به گردش چشمت، قسم به لیل نهار

زمین به دور تو گردید بیست و پنج بار


جوانی‌ات گل پا در رکاب ‌این چمن است

سر شک دیدۀ زینب، گلاب‌ این چمن است


جوانی تو سپر شد که شب سحر سحر گردد

که خود نگر به خود‌اید خدانگر گردد


جوانی تو سپر شد که عشق زنده بود

حدیث در یتیم دمشق زنده شود


الان که در گردش تو در مدار حق طلبی است

تو زمزمی‌و جهان در کمال تشنه لبی است


تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار

که حسن خلق تو آیینۀ خصال نبی است


بگو جمال جمیل تو را نگاه کند

کسی که عاشق روی پیمبر عربی است


شجاعت تو علی گونه بود روز نبرد

شهامت تو نشان نماز نیمه شبی است


به عزت تو و گلهای کربلا سوگند

که خال کنج لبت مهر‌‌هاشمی‌نسب است


هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب

هنوز نام تو بردن نشان بی ادبی است


قسم به ‌آینه‌‌ها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو

جمال جمیل

 

الا که نور و صفا، آفتاب از تو گرفت

ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت


به جلوه‌‌های جمال تو ماه خیره شده است

شکوه وحی در‌آیینه‌ات ذخیره شده است


تو عطر گلشن یاسین، شکوفۀ یاسی

تو با پیامبرعشق اشبه الناسی


به یک کرشمۀ چشم عقل تو مفتون شد

به یک نگاه تو، لیلای عشق مجنون شد


نگاه گرم تو باغ بنفشه کاری بود

در آبشار صدای تو، وحی جاری بود


کسی به جز تو کجا حسن مهر پرور داشت

ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت


خدای را به تماشا چرا گذاشته‌ای

شباهتی که تو با جد خویش داشته‌ای


الا که سرو خرامان از تو، باغ ندید

کسی که روی تو را دید درد و داغ ندید


تو باز تاب سپهر چهار معصومی‌

تو سایه پرور مهر چهار معصومی


تجلیات یقین‌ات به اوج می‌زند، اوج

امید در دل و جان تو موج می‌زند، موج


ظهور و جلوه‌ای‌ایمان مطلق از تو خوش است

ترانۀ اولسنا علی الحق از تو خوش است


همین که منطق تو منطق رسول خداست

حساب حسن تو از دیگران همیشه جداست


بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت

و گرمی‌از نفست خیزد، آفتاب صفت


کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست

که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست


حسین محو تماشای راه رفتن توست

مرو که خون تماشاییان به گردن توست


بخوان که بدر به پابوس تو هلال شود

بگو که محو اذان گفتن ات بلال شود


بزن رکاب به نرمی‌به اسب خویش، مباد

ز رفتن تو پرستو شکسته بال شود


بگو عقاب! برو تندتر خدا نکند

که خون ناحق پروانه پایمال شود


بگرد، تا که برآرم ز شب پرستان گرد

بچرخ، تا که مرا نوبت وصال شود


زبان به کام من از تشنگی گرفت آتش

به خیمه سر بزنم باز اگر مجال شود


بیا به صحبت اول به دوست برگردیم

به آنچه عشق خریدار اوست برگردیم


الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت

ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت


تو دل فریب تر از حسن عافیت سوزی

تو در جهاد حیات و عقیده پیروزی


به کاروان شهادت دلیل یعنی تو

شهید اول نسل خلیل یعنی تو


تو را حسین، عقیق زبان به کام گذاشت

حساب عاشقی ات را کنار جام گذاشت


تو لب به چشمۀ آب حیات تر کردی

فدای حج وداعی که با پدر کردی


به احترام تو زینب طواف کرد آنجا

به زخم سینۀ خود اعتراف کرد آنجا


کسی که ناز تو را با دو چشم مست کشید

پس از فراق تو هر چه بود دست کشید


قسم به گردش چشمت، قسم به لیل نهار

زمین به دور تو گردید بیست و پنج بار


جوانی‌ات گل پا در رکاب ‌این چمن است

سر شک دیدۀ زینب، گلاب‌ این چمن است


جوانی تو سپر شد که شب سحر سحر گردد

که خود نگر به خود‌اید خدانگر گردد


جوانی تو سپر شد که عشق زنده بود

حدیث در یتیم دمشق زنده شود


الان که در گردش تو در مدار حق طلبی است

تو زمزمی‌و جهان در کمال تشنه لبی است


تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار

که حسن خلق تو آیینۀ خصال نبی است


بگو جمال جمیل تو را نگاه کند

کسی که عاشق روی پیمبر عربی است


شجاعت تو علی گونه بود روز نبرد

شهامت تو نشان نماز نیمه شبی است


به عزت تو و گلهای کربلا سوگند

که خال کنج لبت مهر‌‌هاشمی‌نسب است


هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب

هنوز نام تو بردن نشان بی ادبی است


قسم به ‌آینه‌‌ها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×