- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۶۱۵
- شماره مطلب: ۵۸۵۳
-
چاپ
پردۀ شب
از زمین برچید دامن، آفتاب
شد درون پردۀ شب در حجاب
در سکوت شب چو نالۀ دردمند
بود آوای شبآویزی بلند
دمبهدم از نای او میریخت خون
میسرود «انّا الیه راجعون»
ماه گردونسیر، آن شب، تیرهفام
شرمگین آهسته بر میداشت گام
تافت تا بر پهنۀ هامون دمی
دید بیرون از دو عالم، عالمی
آفتابی دید بر روی زمین
اخترانش ماه و خورشید آفرین
غرق نور، آفاق از رخسارشان
طور سینا، برقی از انوارشان
عقل از سودایشان، مجنون شده
روی چون ناهیدشان، گلگون شده
دید اوراقی ز قرآن مبین
منتشر هر سو در اطراف زمین
میرود انوارشان از سطح فرش
راست چون قرآن صاعد سوی عرش
طرفهنقشی دید بر روی زمین
نقشبندش کلک صورتآفرین
پردهای گلرنگ، پُر نقش و نگار
تا ابد پایا به لوح روزگار
وه! چه نقشی؟ جلوهگاه ذات حق
منظر هر صورتی، مرآت حق
قدسیان ناظر بر آن منظر شدند
در ثنای خالق اکبر شدند
پس خطاب آمد ز خلّاق مجید:
کی دگر نقشی چنین آید پدید؟
ممکن و واجب به هم آمیختم
تا چنین نقشی ز کلک انگیختم
هر که میجوید سراغ کوی من
گو در این آیینه بیند، روی من
-
وصل جانان
هشتم ذیالحجّه، آن بحر کرم
کرد با یاران خود، ترک حرم
کرد آهنگ منای کربلا
بُرد قربان تا کند آنجا فدا
-
امام و کعبه
مرحبا! طوباً لک! ای بیت عتیق!
«جائکَ المحبوب، من فجٍّ عمیق»
مرحبا بر طالع میمون تو!
حبّذا زین قدر روزافزون تو!
-
آهنگ رحیل
چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل
سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل
در دل شب با دلی پُر داغ و درد
عزم تودیع رسولالله کرد
-
لفظ و معنا
یا حسین! ای جوهر پایندگی!
مرگ سرخت، رمز آب زندگی!
ای حیات محض! ای خون خدا!
وی چو ایزد، رحمتت بیمنتها!
پردۀ شب
از زمین برچید دامن، آفتاب
شد درون پردۀ شب در حجاب
در سکوت شب چو نالۀ دردمند
بود آوای شبآویزی بلند
دمبهدم از نای او میریخت خون
میسرود «انّا الیه راجعون»
ماه گردونسیر، آن شب، تیرهفام
شرمگین آهسته بر میداشت گام
تافت تا بر پهنۀ هامون دمی
دید بیرون از دو عالم، عالمی
آفتابی دید بر روی زمین
اخترانش ماه و خورشید آفرین
غرق نور، آفاق از رخسارشان
طور سینا، برقی از انوارشان
عقل از سودایشان، مجنون شده
روی چون ناهیدشان، گلگون شده
دید اوراقی ز قرآن مبین
منتشر هر سو در اطراف زمین
میرود انوارشان از سطح فرش
راست چون قرآن صاعد سوی عرش
طرفهنقشی دید بر روی زمین
نقشبندش کلک صورتآفرین
پردهای گلرنگ، پُر نقش و نگار
تا ابد پایا به لوح روزگار
وه! چه نقشی؟ جلوهگاه ذات حق
منظر هر صورتی، مرآت حق
قدسیان ناظر بر آن منظر شدند
در ثنای خالق اکبر شدند
پس خطاب آمد ز خلّاق مجید:
کی دگر نقشی چنین آید پدید؟
ممکن و واجب به هم آمیختم
تا چنین نقشی ز کلک انگیختم
هر که میجوید سراغ کوی من
گو در این آیینه بیند، روی من