- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۲۵۱
- شماره مطلب: ۵۸۵۲
-
چاپ
شیون ملائک
شاه دین از تیغ کین چون شد شهید
قرص خور بگْرفت و خون ز انجم چکید
بانگ شیون از ملائک شد بلند
غلغله در عالم امکان فکند
عرش اگر چه نیست جایی غمفزا
شد ز نالۀ قدسیان ماتمسرا
جمله ذرّات زمین و آسمان
در غمش گشتند با هم نوحهخوان
دشت و هامون از غمش آمد به جوش
سنگ صحرا زآن عزا شد در خروش
جدَ و بابش را جگر از غم، کباب
چشمشان در ماتم او پُر ز آب
گشت فریاد زنان آنسان بلند
کآسمان را سقف و بن از جای کند
هر یکی با دیدگان اشکبار
برگرفته کشتهای را در کنار
زینب آن کاو دید بس رنج و ملال
در پی اطفال شد آشفتهحال
چون نسیم صبحدم، هر سو گذشت
تا گلی یابد در آن صحرا و دشت
زیر هر خاری، گلی چون بازیافت
با دلی پُرخون بدان جانب شتافت
دو گل از گلزار پور بوتراب
زیر خاری دیدشان رفته به خواب
دست در آغوش یکدیگر زده
سیر از جان در بن خار آمده
از نهیب بادِ مرگ، آن گلرخان
همچو گل پژمرده از باد خزان
بیکسان را در بیابان کرد جمع
آن همه پروانه گشتند، او چو شمع
شیون ملائک
شاه دین از تیغ کین چون شد شهید
قرص خور بگْرفت و خون ز انجم چکید
بانگ شیون از ملائک شد بلند
غلغله در عالم امکان فکند
عرش اگر چه نیست جایی غمفزا
شد ز نالۀ قدسیان ماتمسرا
جمله ذرّات زمین و آسمان
در غمش گشتند با هم نوحهخوان
دشت و هامون از غمش آمد به جوش
سنگ صحرا زآن عزا شد در خروش
جدَ و بابش را جگر از غم، کباب
چشمشان در ماتم او پُر ز آب
گشت فریاد زنان آنسان بلند
کآسمان را سقف و بن از جای کند
هر یکی با دیدگان اشکبار
برگرفته کشتهای را در کنار
زینب آن کاو دید بس رنج و ملال
در پی اطفال شد آشفتهحال
چون نسیم صبحدم، هر سو گذشت
تا گلی یابد در آن صحرا و دشت
زیر هر خاری، گلی چون بازیافت
با دلی پُرخون بدان جانب شتافت
دو گل از گلزار پور بوتراب
زیر خاری دیدشان رفته به خواب
دست در آغوش یکدیگر زده
سیر از جان در بن خار آمده
از نهیب بادِ مرگ، آن گلرخان
همچو گل پژمرده از باد خزان
بیکسان را در بیابان کرد جمع
آن همه پروانه گشتند، او چو شمع