- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۳۱۸
- شماره مطلب: ۵۶۸۶
-
چاپ
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
رسان، ای ناله! پیغامی به سوی تربت زهرا
که زینب از سفر با دیدهی خونبار میآید
ز راهی دور با شوق مزار پاک پیغمبر
مسیحی، سوی این «دار الشّفا»، بیمار میآید
ز داغ هر عزیزی، صد هزاران خار غم بر دل
طبیب دردمندان با تنی تبدار میآید
گلستان ولایت را که شد در کربلا، غارت
کنون یک غنچهی افسرده زآن گلزار میآید
از این کوهِ گرانِ غم که در عالم نمیگنجد
به چشم اهل یثرب، زندگی دشوار میآید
«سهی»! این قصّهی جانسوز در دفتر نمیگنجد
نه در دفتر که در دنیای پهناور نمیگنجد
-
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی راکه پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
-
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
-
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
رسان، ای ناله! پیغامی به سوی تربت زهرا
که زینب از سفر با دیدهی خونبار میآید
ز راهی دور با شوق مزار پاک پیغمبر
مسیحی، سوی این «دار الشّفا»، بیمار میآید
ز داغ هر عزیزی، صد هزاران خار غم بر دل
طبیب دردمندان با تنی تبدار میآید
گلستان ولایت را که شد در کربلا، غارت
کنون یک غنچهی افسرده زآن گلزار میآید
از این کوهِ گرانِ غم که در عالم نمیگنجد
به چشم اهل یثرب، زندگی دشوار میآید
«سهی»! این قصّهی جانسوز در دفتر نمیگنجد
نه در دفتر که در دنیای پهناور نمیگنجد