- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۰۶۸
- شماره مطلب: ۵۶۷۸
-
چاپ
خطبهخوان عشق
ای فروغت، چلچراغ محفلم، یک اربعین!
دولت وصل تو را من مایلم، یک اربعین
ای گل صد برگ زهرا! از شقایقها بپرس
داغ هجرانت چه کرده با دلم، یک اربعین
خرمن صبر مرا آتش نزد، هر چند ریخت
شعلهی غمها شرر بر حاصلم، یک اربعین
از جداییها، مجال شِکوه کی پیدا کنم؟
من که با یاد تو از خود غافلم، یک اربعین
از مدینه تا مدینه، میروم پرچم به دوش
خطبهخوانِ عشق در هر منزلم، یک اربعین
موج توفان بلا کرده است، سرگردان مرا
در دل دریا و دور از ساحلم، یک اربعین
از همان روزی که یک دامن، گُلم بر باد رفت
آتش افتاده است در آب و گِلم، یک اربعین
محو شد رنگ تبسّم از لبم در این سفر
سفرهی غمهای عالم شد دلم، یک اربعین
نذر رگهای گلویت بوسهها کردم ز شوق
ور نه هرگز حل نمیشد مشکلم، یک اربعین
ای سرت خورشید روشن! نیزهداران شاهدند
با خیالت در طواف کاملم، یک اربعین
گر چه من یک بار سر بر چوبهی محمل زدم
میچکد خون جگر از محملم، یک اربعین
-
تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
تو را در سجدۀ باران و بر سجّادۀ صحرا
به هنگام قنوت برگها، در «ربّنا» دیدم
-
آیات توکّل و رضا
مطلوب تمام اولیاء، مطلب اوست
آیات توکّل و رضا بر لب اوست
رایات قیام و صلح و صبر و ایثار
بر دوش حسین و حسن و زینب اوست
-
چتر آفتاب
نسیم صبح! بگو چشمهی گلاب، کجاست؟
صفای آیینهها و زلال آب، کجاست؟
بنفشهها همه از باغ لاله میپرسند:
که بیقرارترین روح انقلاب، کجاست؟
-
دامن دامن
مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم
رهآوردم بُوَد اشکی که دامندامن آوردم
مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیارد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
خطبهخوان عشق
ای فروغت، چلچراغ محفلم، یک اربعین!
دولت وصل تو را من مایلم، یک اربعین
ای گل صد برگ زهرا! از شقایقها بپرس
داغ هجرانت چه کرده با دلم، یک اربعین
خرمن صبر مرا آتش نزد، هر چند ریخت
شعلهی غمها شرر بر حاصلم، یک اربعین
از جداییها، مجال شِکوه کی پیدا کنم؟
من که با یاد تو از خود غافلم، یک اربعین
از مدینه تا مدینه، میروم پرچم به دوش
خطبهخوانِ عشق در هر منزلم، یک اربعین
موج توفان بلا کرده است، سرگردان مرا
در دل دریا و دور از ساحلم، یک اربعین
از همان روزی که یک دامن، گُلم بر باد رفت
آتش افتاده است در آب و گِلم، یک اربعین
محو شد رنگ تبسّم از لبم در این سفر
سفرهی غمهای عالم شد دلم، یک اربعین
نذر رگهای گلویت بوسهها کردم ز شوق
ور نه هرگز حل نمیشد مشکلم، یک اربعین
ای سرت خورشید روشن! نیزهداران شاهدند
با خیالت در طواف کاملم، یک اربعین
گر چه من یک بار سر بر چوبهی محمل زدم
میچکد خون جگر از محملم، یک اربعین