- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۸۵۸
- شماره مطلب: ۵۶۶۹
-
چاپ
مصحف بدن
به زخمهای تنت، چون اشاره میکردم
به دامن از مژه جاری، ستاره میکردم
برای رفتنِ تا کوفه داشتم تردید
به مصحف بدنت، استخاره میکردم
ز سیل گریهی لرزان خویش در کوفه
خراب، پایهی «دار الاماره» میکردم
کبوتران حریم تو را به هر منزل
به قصد منزل دیگر، شماره میکردم
شبی که یک تن از آنان، میان ره گم شد
به سینه، پیرهن صبر، پاره میکردم
به طشت زر به لبت، چوب خیزران میزد
یزید و من به تحیّر، نظاره میکردم
به سینه چنگزنان خیره میشدم به رباب
چو یادِ تشنگی شیرخواره میکردم
به قطرهقطرهی اشکم از این سفر، «تائب»!
هماره آب، دل سنگ خاره میکردم
مصحف بدن
به زخمهای تنت، چون اشاره میکردم
به دامن از مژه جاری، ستاره میکردم
برای رفتنِ تا کوفه داشتم تردید
به مصحف بدنت، استخاره میکردم
ز سیل گریهی لرزان خویش در کوفه
خراب، پایهی «دار الاماره» میکردم
کبوتران حریم تو را به هر منزل
به قصد منزل دیگر، شماره میکردم
شبی که یک تن از آنان، میان ره گم شد
به سینه، پیرهن صبر، پاره میکردم
به طشت زر به لبت، چوب خیزران میزد
یزید و من به تحیّر، نظاره میکردم
به سینه چنگزنان خیره میشدم به رباب
چو یادِ تشنگی شیرخواره میکردم
به قطرهقطرهی اشکم از این سفر، «تائب»!
هماره آب، دل سنگ خاره میکردم