مشخصات شعر

پیک غم

سحر چون پیک غم از در درآید

شرار از سینه، آه از دل برآید

 

درای کاروانی از وطن دور

به گوش جان ز دیوار و در آید

 

گمانم کاروان اهل‌بیت است

که سوی کعبه‌ی دل با سر آید

 

گلاب از چشم هر آلاله، جاری است

که عطر عترت پیغمبر آید

 

پس از یک اربعین اندوه و هجران

به دیدار برادر، خواهر آید

 

همان خواهر که غوغا کرده در شام

همان ریحانه‌ی پیغمبر آید

 

همان خواهر که با سِحر بیانش

به هر جا آفریده محشر آید

 

همان خواهر که کس نشناسد او را

به باغ لاله‌های پرپر آید

 

همان خواهر ولی خاطر‌پریشان

سیه‌پوش و بنفشه‌پیکر آید

 

اگر از کربلا، غمگین سفر کرد

کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید

 

نوای «وای وای» از جان زهرا

صدای «های ‌های» حیدر آید

 

از این دیدار طاقت‌سوز ما را

همه خون دل از چشم تر آید

 

غم‌آهنگی به استقبال یک فوج

کبوتر‌های بی‌بال و پر آید

 

بیا با این کبوتر‌ها بخوانیم

سرودی را که شام غم سر آید:

 

«شمیم جان‌فزای کوی بابم

مرا اندر مشام جان برآید»

 

«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک

که بوی مُشک ناب و عنبر آید»

 

«به گوشم، عمّه! از گهواره‌ی گور

در این صحرا، صدای اصغر آید»

 

«مهار ناقه را یک دم نگه‌دار

که استقبال لیلا، اکبر آید»

 

«ولی ای عمّه! دارم التماسی

قبول خاطر زارت گر آید»،

 

«در این صحرا مکن منزل که ترسم

دوباره شمر دون با خنجر آید»[i]

 

 


[i]. تضمین ابیاتی از قطعه شعر مشهور «جودی خراسانی».     (ص 960)

 

پیک غم

سحر چون پیک غم از در درآید

شرار از سینه، آه از دل برآید

 

درای کاروانی از وطن دور

به گوش جان ز دیوار و در آید

 

گمانم کاروان اهل‌بیت است

که سوی کعبه‌ی دل با سر آید

 

گلاب از چشم هر آلاله، جاری است

که عطر عترت پیغمبر آید

 

پس از یک اربعین اندوه و هجران

به دیدار برادر، خواهر آید

 

همان خواهر که غوغا کرده در شام

همان ریحانه‌ی پیغمبر آید

 

همان خواهر که با سِحر بیانش

به هر جا آفریده محشر آید

 

همان خواهر که کس نشناسد او را

به باغ لاله‌های پرپر آید

 

همان خواهر ولی خاطر‌پریشان

سیه‌پوش و بنفشه‌پیکر آید

 

اگر از کربلا، غمگین سفر کرد

کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید

 

نوای «وای وای» از جان زهرا

صدای «های ‌های» حیدر آید

 

از این دیدار طاقت‌سوز ما را

همه خون دل از چشم تر آید

 

غم‌آهنگی به استقبال یک فوج

کبوتر‌های بی‌بال و پر آید

 

بیا با این کبوتر‌ها بخوانیم

سرودی را که شام غم سر آید:

 

«شمیم جان‌فزای کوی بابم

مرا اندر مشام جان برآید»

 

«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک

که بوی مُشک ناب و عنبر آید»

 

«به گوشم، عمّه! از گهواره‌ی گور

در این صحرا، صدای اصغر آید»

 

«مهار ناقه را یک دم نگه‌دار

که استقبال لیلا، اکبر آید»

 

«ولی ای عمّه! دارم التماسی

قبول خاطر زارت گر آید»،

 

«در این صحرا مکن منزل که ترسم

دوباره شمر دون با خنجر آید»[i]

 

 


[i]. تضمین ابیاتی از قطعه شعر مشهور «جودی خراسانی».     (ص 960)

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×