- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۶۰۷
- شماره مطلب: ۵۶۴۸
-
چاپ
بهانه
امشب دلم گرفته بهانه، برای تو
بابا! بیا که آمده در سر، هوای تو
امشب اگر به گوشهی ویران گذر کنی
بر آن سرم که بوسه زنم، خاک پای تو
امشب بیا به دختر غمدیده، رو نما
تا جان خود ز شوق دهد، رونمای تو
دانی اگر به روی نکوی تو ننْگرم
جان میسپارم، از پی شوق لقای تو
امشب به کاخ ظلم، شبیخون زنم که تا
از ریشه برکَنَم، به امید خدای تو
من هم شدم به قافلهی مرگ، همسفر
این بوده مدّعای من، از کربلای تو
«خادم» ز جُرم خویش، بسی نادم آمده
بگْذر از او که او شده نغمهسرای تو
-
کودک جا مانده
این شنیدستم من از صاحبدلی
کاروان عترت آل علی،
در مسیر کوفه تا شام خراب
از عدو دیدند ظلم بیحساب
-
پروانه شد
این قصه را بشنو ز من
کز بعد زهرا بوالحسن
آن خسرو شیرین سخن
با قلب پر درد و محن
-
فرق منشق
چون صدای اکبر گلگونعذار
آمد از میدان به گوش شهریار
آمد و بنْشست با صد شور و شین
بر سر جسم علیاکبر، حسین
بهانه
امشب دلم گرفته بهانه، برای تو
بابا! بیا که آمده در سر، هوای تو
امشب اگر به گوشهی ویران گذر کنی
بر آن سرم که بوسه زنم، خاک پای تو
امشب بیا به دختر غمدیده، رو نما
تا جان خود ز شوق دهد، رونمای تو
دانی اگر به روی نکوی تو ننْگرم
جان میسپارم، از پی شوق لقای تو
امشب به کاخ ظلم، شبیخون زنم که تا
از ریشه برکَنَم، به امید خدای تو
من هم شدم به قافلهی مرگ، همسفر
این بوده مدّعای من، از کربلای تو
«خادم» ز جُرم خویش، بسی نادم آمده
بگْذر از او که او شده نغمهسرای تو