مشخصات شعر

واحسرتا!

در شام چون که آل نبی را مقام شد

صبح جهان ز ظلمت اندوه، شام شد

 

آن کس که جبرئیل بُدی بر درش مقیم

«و‌احسرتا»! خرابه‌ی شامش، مقام شد

 

در مجلس یزید پلید از جفای چرخ

چون جای اهل‌بیت امام انام شد،

 

شوری به پای خاست در آن جا‌ که عقل گفت:

روز قیامت است و زمان قیام شد

 

خوردند اهل‌بیت ز نظّاره، خون دل

هر دم یزید را می عشرت، به جام شد

 

آن کس که ره نداشت، مَلَک در حریم او

در آن میان، نظاره‌گه خاص و عام شد

 

ای چرخ! احترام تو دیگر حرام باد!

حُرمت مگر به آل پیمبر، حرام شد؟

 

هر شب رقیّه گفت به افغان که ای پدر!

امروز، دیگرم به فراق تو، شام شد

 

شد عمر من تمام و ندیدم جمال تو

نادیدن جمال تو، عمرم تمام شد

 

ای خامه! زین حکایت جان‌سوز غم‌فزا

درکش زبان که موقع ختم کلام شد

 

کز شام شد امام اُمم، سوی کربلا

وز کربلا مدینه شدش، تعزیت‌سرا

واحسرتا!

در شام چون که آل نبی را مقام شد

صبح جهان ز ظلمت اندوه، شام شد

 

آن کس که جبرئیل بُدی بر درش مقیم

«و‌احسرتا»! خرابه‌ی شامش، مقام شد

 

در مجلس یزید پلید از جفای چرخ

چون جای اهل‌بیت امام انام شد،

 

شوری به پای خاست در آن جا‌ که عقل گفت:

روز قیامت است و زمان قیام شد

 

خوردند اهل‌بیت ز نظّاره، خون دل

هر دم یزید را می عشرت، به جام شد

 

آن کس که ره نداشت، مَلَک در حریم او

در آن میان، نظاره‌گه خاص و عام شد

 

ای چرخ! احترام تو دیگر حرام باد!

حُرمت مگر به آل پیمبر، حرام شد؟

 

هر شب رقیّه گفت به افغان که ای پدر!

امروز، دیگرم به فراق تو، شام شد

 

شد عمر من تمام و ندیدم جمال تو

نادیدن جمال تو، عمرم تمام شد

 

ای خامه! زین حکایت جان‌سوز غم‌فزا

درکش زبان که موقع ختم کلام شد

 

کز شام شد امام اُمم، سوی کربلا

وز کربلا مدینه شدش، تعزیت‌سرا

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×