- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۷۱۵
- شماره مطلب: ۵۵۸۲
-
چاپ
واحسرتا!
در شام چون که آل نبی را مقام شد
صبح جهان ز ظلمت اندوه، شام شد
آن کس که جبرئیل بُدی بر درش مقیم
«واحسرتا»! خرابهی شامش، مقام شد
در مجلس یزید پلید از جفای چرخ
چون جای اهلبیت امام انام شد،
شوری به پای خاست در آن جا که عقل گفت:
روز قیامت است و زمان قیام شد
خوردند اهلبیت ز نظّاره، خون دل
هر دم یزید را می عشرت، به جام شد
آن کس که ره نداشت، مَلَک در حریم او
در آن میان، نظارهگه خاص و عام شد
ای چرخ! احترام تو دیگر حرام باد!
حُرمت مگر به آل پیمبر، حرام شد؟
هر شب رقیّه گفت به افغان که ای پدر!
امروز، دیگرم به فراق تو، شام شد
شد عمر من تمام و ندیدم جمال تو
نادیدن جمال تو، عمرم تمام شد
ای خامه! زین حکایت جانسوز غمفزا
درکش زبان که موقع ختم کلام شد
کز شام شد امام اُمم، سوی کربلا
وز کربلا مدینه شدش، تعزیتسرا
-
شوق شهادت
در کربلا چو خیمهی دارای دین زدند
گفتی که خیمههای فلک بر زمین زدند
بر خرگهش چو روی نهادند قدسیان
گفتی قدم به عرشِ جهانآفرین زدند
-
شیران غاب
چون روز حرب، مهر شد از مشرق، آشکار
گفتی که تیره گشت، چو شب، روزِ روزگار
سر زد چو بانگ کوس مخالف، بلند شد
از سینۀ سپهر، بسی نالههای زار
-
آشوب رستخیز
در شش جهت فتاده چه آشوب دیگر است؟
دیگر چه شورش است که در هفت کشور است؟
دیگر چه انقلاب که در نُه محیط چرخ؟
دیگر چه اضطراب که در چار گوهر است؟
واحسرتا!
در شام چون که آل نبی را مقام شد
صبح جهان ز ظلمت اندوه، شام شد
آن کس که جبرئیل بُدی بر درش مقیم
«واحسرتا»! خرابهی شامش، مقام شد
در مجلس یزید پلید از جفای چرخ
چون جای اهلبیت امام انام شد،
شوری به پای خاست در آن جا که عقل گفت:
روز قیامت است و زمان قیام شد
خوردند اهلبیت ز نظّاره، خون دل
هر دم یزید را می عشرت، به جام شد
آن کس که ره نداشت، مَلَک در حریم او
در آن میان، نظارهگه خاص و عام شد
ای چرخ! احترام تو دیگر حرام باد!
حُرمت مگر به آل پیمبر، حرام شد؟
هر شب رقیّه گفت به افغان که ای پدر!
امروز، دیگرم به فراق تو، شام شد
شد عمر من تمام و ندیدم جمال تو
نادیدن جمال تو، عمرم تمام شد
ای خامه! زین حکایت جانسوز غمفزا
درکش زبان که موقع ختم کلام شد
کز شام شد امام اُمم، سوی کربلا
وز کربلا مدینه شدش، تعزیتسرا