مشخصات شعر

خانۀ بیگانگان

چرا از همرهان دوش، ای سر پُر خون! جدا بودی؟

چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟

 

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟

مگر درد تو را این‌گونه دارویی دوا بودی؟

 

به مهمانی چرا در خانه‌ی بیگانگان رفتی؟

بریدی از چه با ما؟ روزی آخر آشنا بودی

 

گرفتار جفای خصم ما بودیم دیشب را

تو در دست که ای سر! تا سحرگه مبتلا بودی؟

 

تو را چون بود سر در کوفه، تن در کربلا، جانا!

دل ما سوی کوفه، چشم ما بر کربلا بودی

 

یکی گوید تو را جا بود در کنج تنور، ای سر!

یکی گوید به زیر طشت، پنهان از جفا بودی

 

نبودی کنج مطبخ جای تو، ای گنج شایانم!

تو آخر روزی، ای سر! زینت عرش خدا بودی

 

پس از کشتن سری در ما‌سوا کی شد به نوک نی؟

همانا از ازل، ای سر! سوا از ماسوا بودی

 

همان‌ دم دست «جودی» کاین مصیبت را رقم می‌زد

خدایا! کاش تن از جان و جان از تن، جدا بودی!

 

خانۀ بیگانگان

چرا از همرهان دوش، ای سر پُر خون! جدا بودی؟

چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟

 

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟

مگر درد تو را این‌گونه دارویی دوا بودی؟

 

به مهمانی چرا در خانه‌ی بیگانگان رفتی؟

بریدی از چه با ما؟ روزی آخر آشنا بودی

 

گرفتار جفای خصم ما بودیم دیشب را

تو در دست که ای سر! تا سحرگه مبتلا بودی؟

 

تو را چون بود سر در کوفه، تن در کربلا، جانا!

دل ما سوی کوفه، چشم ما بر کربلا بودی

 

یکی گوید تو را جا بود در کنج تنور، ای سر!

یکی گوید به زیر طشت، پنهان از جفا بودی

 

نبودی کنج مطبخ جای تو، ای گنج شایانم!

تو آخر روزی، ای سر! زینت عرش خدا بودی

 

پس از کشتن سری در ما‌سوا کی شد به نوک نی؟

همانا از ازل، ای سر! سوا از ماسوا بودی

 

همان‌ دم دست «جودی» کاین مصیبت را رقم می‌زد

خدایا! کاش تن از جان و جان از تن، جدا بودی!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×