مشخصات شعر

بوی پیراهن یوسف

هلال من! کجا بودی؟ بیا دور و بَرَت گردم

مقیم آستانت باشم و خاک درت گردم

 

دو چشمم، چشمه‌ی آب است و سقّای تو در خواب است

اگر رخصت دهی با اشک خود، آب‌آورت گردم

 

شنیدم بویی از پیراهن یوسف در این صحرا

شمیمی یافتم تا آشنا با پیکرت گردم

 

سلیمان می‌بَرد حسرت به این شوق نگین‌بخشی

کجا دنبال انگشت تو و انگشترت گردم؟

 

به مهمانی شنیدم خانه‌ی بیگانگان رفتی

سر سودایی‌ات نازم! دل سودا‌گرت گردم!

 

اگر پرپر شود از گلشن یاسین، گل یاسی

کند دل‌جویی‌ام زهرا، فدای مادرت گردم!

 

اگر رنج اسارت بود، اگر ناکامی غربت

در این مدّت نشد یک دم جدا از دخترت گردم

 

اگر با من نمی‌گویی سخن با او سخن سر کن

به قربان لب خشک تو و چشم ترت گردم!

 

شب تار و ره دور و کبوتر‌های سرگردان

بخوان بر نیزه‌ها قرآن، به قربان سرت گردم!

 

بوی پیراهن یوسف

هلال من! کجا بودی؟ بیا دور و بَرَت گردم

مقیم آستانت باشم و خاک درت گردم

 

دو چشمم، چشمه‌ی آب است و سقّای تو در خواب است

اگر رخصت دهی با اشک خود، آب‌آورت گردم

 

شنیدم بویی از پیراهن یوسف در این صحرا

شمیمی یافتم تا آشنا با پیکرت گردم

 

سلیمان می‌بَرد حسرت به این شوق نگین‌بخشی

کجا دنبال انگشت تو و انگشترت گردم؟

 

به مهمانی شنیدم خانه‌ی بیگانگان رفتی

سر سودایی‌ات نازم! دل سودا‌گرت گردم!

 

اگر پرپر شود از گلشن یاسین، گل یاسی

کند دل‌جویی‌ام زهرا، فدای مادرت گردم!

 

اگر رنج اسارت بود، اگر ناکامی غربت

در این مدّت نشد یک دم جدا از دخترت گردم

 

اگر با من نمی‌گویی سخن با او سخن سر کن

به قربان لب خشک تو و چشم ترت گردم!

 

شب تار و ره دور و کبوتر‌های سرگردان

بخوان بر نیزه‌ها قرآن، به قربان سرت گردم!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×