- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۱۴۸
- شماره مطلب: ۵۵۳۷
-
چاپ
دلیل گمشدگان
تا تو شدی کشته ما، بیسر و سامان شدیم
یکسره سرگشتهی کوه و بیابان شدیم
خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا
به لجّهی غم اسیر، دچار توفان شدیم
از فلک عزّ و جاه، به روی خاک سیاه
به چاه غم سرنگون، چو ماه کنعان شدیم
ز کعبهی کوی تو، به حسرت روی تو
به حلقهی فرقهای، ز بتپرستان شدیم
ای سر تو بر سنان! شمع ره کاروان
به مهر روی تو ما، شهرهی دوران شدیم
ز جور خونخوارگان، تو سربلندیّ و ما
ز دست نظّارگان، سر به گریبان شدیم
پردهگیان تو را، حجات عزّت درید
تا که تماشاگه، پردهنشینان شدیم
گاه به زندان غم، حلقهی ماتمزده
به کنج ویرانه گاه، چو گنج شایان شدیم
چو ساربان عزا، نواخت بانگ رحیل
سر تو شد روی نی، گمشدگان را دلیل
-
خاتون داغ دیده
ای یک جهان برادر! وی نور هر دو دیده!
چون حال زار خواهر، چشم فلک ندیده
بیمحمل و عماری، بیآشنا و یاری
سرگَرد هر دیاری، خاتون داغدیده
-
نالۀ نی
نالهی نی است، ای دل! یا که از لب شاه است؟
یا که نخلهی طور و نغمهی «اَنَا الله» است؟
داستان دستان است، از فراز شاخ گل
یا که بانگ قرآن است، کز شه فلک جاه است؟
-
وعدۀ ما و تو
جلوهی روی تو بود، طور مناجات ما
کعبهی کوی تو بود، قبلهی حاجات ما
شربت دیدار تو، آب حیات همه
صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما
دلیل گمشدگان
تا تو شدی کشته ما، بیسر و سامان شدیم
یکسره سرگشتهی کوه و بیابان شدیم
خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا
به لجّهی غم اسیر، دچار توفان شدیم
از فلک عزّ و جاه، به روی خاک سیاه
به چاه غم سرنگون، چو ماه کنعان شدیم
ز کعبهی کوی تو، به حسرت روی تو
به حلقهی فرقهای، ز بتپرستان شدیم
ای سر تو بر سنان! شمع ره کاروان
به مهر روی تو ما، شهرهی دوران شدیم
ز جور خونخوارگان، تو سربلندیّ و ما
ز دست نظّارگان، سر به گریبان شدیم
پردهگیان تو را، حجات عزّت درید
تا که تماشاگه، پردهنشینان شدیم
گاه به زندان غم، حلقهی ماتمزده
به کنج ویرانه گاه، چو گنج شایان شدیم
چو ساربان عزا، نواخت بانگ رحیل
سر تو شد روی نی، گمشدگان را دلیل