مشخصات شعر

آغاز فراق

حال که ای هم‌سفر! بی‌تو سفر می‌کنم

زادِ ره خویش را، خون جگر می‌کنم

 

تیره کنم صبح را، شعله زنم شام را

زآن ‌که شب خویش را، بی‌تو سحر می‌کنم

 

بی‌کفن و چاک‌چاک، پیکر تو نقش خاک

چاک به دل می‌زنم، خاک به سر می‌کنم

 

من که ز آغاز عمر، بی‌تو نکردم سفر

خیز و نگه کن ببین، با که سفر می‌کنم

 

هر قدمم می‌زنند، نام تو را می‌برم

هر طرفم می‌کشند، بر تو نظر می‌کنم

 

هر خطر آید به پیش، بر دل و جان می‌خرم

در عوض از دخترت، رفع خطر می‌کنم

 

گر بگذارد عدو، لحظه‌ای آسوده‌ام

زخم تو را شست‌و‌شو، ز اشک بصر می‌کنم

 

ای پسر مادرم! من نه تو را خواهرم؟

مثل تو پیش بلا، سینه سپر می‌کنم

 

گفته‌ی «میثم» به خلق، سوز دگر می‌دهد

روز جزا من به او، لطف دگر می‌کنم

 

آغاز فراق

حال که ای هم‌سفر! بی‌تو سفر می‌کنم

زادِ ره خویش را، خون جگر می‌کنم

 

تیره کنم صبح را، شعله زنم شام را

زآن ‌که شب خویش را، بی‌تو سحر می‌کنم

 

بی‌کفن و چاک‌چاک، پیکر تو نقش خاک

چاک به دل می‌زنم، خاک به سر می‌کنم

 

من که ز آغاز عمر، بی‌تو نکردم سفر

خیز و نگه کن ببین، با که سفر می‌کنم

 

هر قدمم می‌زنند، نام تو را می‌برم

هر طرفم می‌کشند، بر تو نظر می‌کنم

 

هر خطر آید به پیش، بر دل و جان می‌خرم

در عوض از دخترت، رفع خطر می‌کنم

 

گر بگذارد عدو، لحظه‌ای آسوده‌ام

زخم تو را شست‌و‌شو، ز اشک بصر می‌کنم

 

ای پسر مادرم! من نه تو را خواهرم؟

مثل تو پیش بلا، سینه سپر می‌کنم

 

گفته‌ی «میثم» به خلق، سوز دگر می‌دهد

روز جزا من به او، لطف دگر می‌کنم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×