- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۹۷۴
- شماره مطلب: ۵۵۰۲
-
چاپ
گذر اسرا
بر قتلگاه، چون اُسرا را گذر فتاد
شورِ نشورِ حشر، عیان در نظر فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در نُه فلک فکنْد
هم گریه، بر ملائک و جنّ و بشر فتاد
هر یک ز بیکسان به سر جسم کشتگان
افغان جمله، بیشتر از پیشتر فتاد
وز آه سوزناک یتیمان سینهچاک
آتش به برّ و بحر و به هر خشک و تر فتاد
زاریکنان سکینه به صد جوش و صد خروش
تا از فراز ناقه، به روی پدر فتاد،
چندان بر او گریست که از سیل گریهاش
توفان نوح، بار دگر در نظر فتاد
آمد ز حنجر شه دین، این صدا به گوش
کای همسفر! تو را به وطن چون سفر فتاد،
برگو به شیعیان که شما را اگر گهی
یا از غریب یا ز شهیدی، خبر فتاد،
آن لحظه یاد تشنهلب کربلا کنید
یاد از حسین، خامس آل عبا کنید
-
حدیث سلیمان
ببَر، بشیر! به یعقوب، بوی پیرهنش
بگو ز یوسف و گرگان و دوری از وطنش
بگو حدیث سلیمان دشت کرببلا
که بُرد خاتم خاتم ز دست، اهرمنش
-
یحیای من!
ای مهربان برادرِ با جان برابرم!
وی یادگار از پدر و جدّ و مادرم!
چون چاکچاک جسم تو را بنْگرم به خاک؟
ای کاش! مُردمی که تو را کشته ننْگرم
-
مهر در سحاب
چون مهرِ آسمانِ شرف در سحاب شد
ذرّات کائنات، پُر از انقلاب شد
برچیده شد بساط نشاط از بسیط خاک
وز باد کفر، خانهی ایمان، خراب شد
گذر اسرا
بر قتلگاه، چون اُسرا را گذر فتاد
شورِ نشورِ حشر، عیان در نظر فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در نُه فلک فکنْد
هم گریه، بر ملائک و جنّ و بشر فتاد
هر یک ز بیکسان به سر جسم کشتگان
افغان جمله، بیشتر از پیشتر فتاد
وز آه سوزناک یتیمان سینهچاک
آتش به برّ و بحر و به هر خشک و تر فتاد
زاریکنان سکینه به صد جوش و صد خروش
تا از فراز ناقه، به روی پدر فتاد،
چندان بر او گریست که از سیل گریهاش
توفان نوح، بار دگر در نظر فتاد
آمد ز حنجر شه دین، این صدا به گوش
کای همسفر! تو را به وطن چون سفر فتاد،
برگو به شیعیان که شما را اگر گهی
یا از غریب یا ز شهیدی، خبر فتاد،
آن لحظه یاد تشنهلب کربلا کنید
یاد از حسین، خامس آل عبا کنید