مشخصات شعر

خاتون حور

رأس حسین تا که به نی در ظهور شد

گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد

 

آن سر چو بر سپهر سِنان سَنان نشست

عیسی به چرخ یا که چو موسی به طور شد

 

چون شب شدی، به خانه‌ی خولی نزول کرد

این قصّه‌اش، حدیث سلیمان و مور شد

 

آن سر که جلوه‌اش به فلک نور می‌فشانْد

منزل‌گهش به مطبخ و قعر تنور شد

 

بهر نماز شب، زن خولی ز جای خواست

دیدی که مطبخش، همه یک لمعه نور شد

 

دیدی که هودجی ز سما شد سوی زمین

دیدی زنی در اوست که خاتون حور شد

 

از خاک بر‌گرفت سر و در بغل کشید

بوسید و بس گریست که دل ناصبور شد

 

گفتا کدام ظالمت از تن‌، جدا نمود؟

این انتقام از تو به «یومُ ‌النّشور» شد

 

گفت ای عزیز مادر و ای نور عین من!

بودی غریب و دیدنت امشب، ضرور شد

 

پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی

از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی

 

خاتون حور

رأس حسین تا که به نی در ظهور شد

گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد

 

آن سر چو بر سپهر سِنان سَنان نشست

عیسی به چرخ یا که چو موسی به طور شد

 

چون شب شدی، به خانه‌ی خولی نزول کرد

این قصّه‌اش، حدیث سلیمان و مور شد

 

آن سر که جلوه‌اش به فلک نور می‌فشانْد

منزل‌گهش به مطبخ و قعر تنور شد

 

بهر نماز شب، زن خولی ز جای خواست

دیدی که مطبخش، همه یک لمعه نور شد

 

دیدی که هودجی ز سما شد سوی زمین

دیدی زنی در اوست که خاتون حور شد

 

از خاک بر‌گرفت سر و در بغل کشید

بوسید و بس گریست که دل ناصبور شد

 

گفتا کدام ظالمت از تن‌، جدا نمود؟

این انتقام از تو به «یومُ ‌النّشور» شد

 

گفت ای عزیز مادر و ای نور عین من!

بودی غریب و دیدنت امشب، ضرور شد

 

پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی

از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×