- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
- بازدید: ۷۱۹۲
- شماره مطلب: ۵۴۰۸
-
چاپ
نفسش عطر کربلا دارد
روی دستان سبز جبراییل
میرسد ماه خانۀ مولا
آسمان ایستاده محضر او
دست بر سینه دارد و حالا
مژده ای اهل آسمان و زمین
هشتمین مرد عشق بابا شد
نهمین وارث رسول خدا
روی دامان خیزران جا شد
دهمین روز ماه ناب رجب
پا به پای بهار آمده است
در مدار منوّر خورشید
ماه شبهای تار آمده است
بین چشمان او علی جاری ست
بخشش از دستهای او پیداست
دل سپرده به مادر سادات
المثنای حضرت زهراست
از کرامات او همین بس که
کرمش رنگ مجتبی دارد
نوۀ خانوادۀ موسی
نفسش عطر کربلا دارد
کم که نه وقت بارش رحمت
از نگاهش زیاد میبارد
ابر الطاف او بدون شک
سمت باب الجواد میبارد
خاطرات حرم چه زیبا بود
من که آن را نمیبرم از یاد
خاطرات زیارت مشهد
گوشهای پشت پنجره فولاد
تا که مرغ دل پریشانش
جا بگیرد در آستان جواد
پیرمردی به زیر لب میگفت:
یا رضا جان، تو را به جان جواد
روز میلاد تو عجین گشته
با شمیم فرح فزای سیب
با علی اصغر امام شهید
یا علی اکبر امام غریب
با خود پرچم امام رضا
سوی باب الحسین خواهم رفت
جمعه روزی من عاقبت سوی
حرم کاظمین خواهم رفت
-
خدا کند برسم کربلا، شب جمعه
هوا هوای حسینیهها، شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا، شب جمعه
شب زیارت مخصوص سیدالشهدا
شب زیارت ارباب ما، شب جمعه
-
زمان پر زدن
چقدر نالۀ بی جان و بی صدا داری
به زیر لب تو فقط ذکر ربنا داری
گمان کنم که رسیده زمان پر زدنت
که زهر کینه اثر کرده و نوا داری
-
ستارۀ زخمی
تنهاترین غریب، کجایی پسر عمو؟
کشته مرا هوای جدایی پسر عمو
زخمیترین ستارۀ دارالامارهام
آمادهام برای رهایی، پسر عمو
-
نام مولایم علی، پیچیده بین علقمه
طبع من نذر نگاه پهلوان روزگار
عاشقش هستم، قرار از سینهام برده نگار
آمده شیر خدا در بیشه دنبال شکار
میگذارد دشمن مولای ما پا به فرار
نفسش عطر کربلا دارد
روی دستان سبز جبراییل
میرسد ماه خانۀ مولا
آسمان ایستاده محضر او
دست بر سینه دارد و حالا
مژده ای اهل آسمان و زمین
هشتمین مرد عشق بابا شد
نهمین وارث رسول خدا
روی دامان خیزران جا شد
دهمین روز ماه ناب رجب
پا به پای بهار آمده است
در مدار منوّر خورشید
ماه شبهای تار آمده است
بین چشمان او علی جاری ست
بخشش از دستهای او پیداست
دل سپرده به مادر سادات
المثنای حضرت زهراست
از کرامات او همین بس که
کرمش رنگ مجتبی دارد
نوۀ خانوادۀ موسی
نفسش عطر کربلا دارد
کم که نه وقت بارش رحمت
از نگاهش زیاد میبارد
ابر الطاف او بدون شک
سمت باب الجواد میبارد
خاطرات حرم چه زیبا بود
من که آن را نمیبرم از یاد
خاطرات زیارت مشهد
گوشهای پشت پنجره فولاد
تا که مرغ دل پریشانش
جا بگیرد در آستان جواد
پیرمردی به زیر لب میگفت:
یا رضا جان، تو را به جان جواد
روز میلاد تو عجین گشته
با شمیم فرح فزای سیب
با علی اصغر امام شهید
یا علی اکبر امام غریب
با خود پرچم امام رضا
سوی باب الحسین خواهم رفت
جمعه روزی من عاقبت سوی
حرم کاظمین خواهم رفت