- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۹۱۴۹
- شماره مطلب: ۵۳۹۱
-
چاپ
به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم
نگاه آسیهها محو درقداست اوست
حیا، ادب شدۀ مکتب نجابت اوست
به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
غریبتر ز حسن نام ام کلثوم است
که خاک خوردن نامش نشان غربت اوست
نوشتهاند فلک غرق ذکرتسبیح است
حسین گفتن با آه هم عبادت اوست
لهوف مختصری از مصائب بانوست
لهوف گریه کن روضۀ اسارت اوست
فقط مقابل او نام شام را نبرید
اگرچه شام اسیر شکوه وهیبت اوست
دوباره مرثیۀ قتل صبر میخواند
از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست
شهیدۀ غم گودال باید او راخواند
حسین ذکر مدام دم شهادت اوست
-
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم
نگاه آسیهها محو درقداست اوست
حیا، ادب شدۀ مکتب نجابت اوست
به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
غریبتر ز حسن نام ام کلثوم است
که خاک خوردن نامش نشان غربت اوست
نوشتهاند فلک غرق ذکرتسبیح است
حسین گفتن با آه هم عبادت اوست
لهوف مختصری از مصائب بانوست
لهوف گریه کن روضۀ اسارت اوست
فقط مقابل او نام شام را نبرید
اگرچه شام اسیر شکوه وهیبت اوست
دوباره مرثیۀ قتل صبر میخواند
از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست
شهیدۀ غم گودال باید او راخواند
حسین ذکر مدام دم شهادت اوست