- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۲۳
- بازدید: ۳۷۵۲
- شماره مطلب: ۵۳۹
-
چاپ
این قصه آب میخورد از چشم شور ماه
چـشــمـان خیـس علـقمـه، امـواج رود بـود
آن روز رود، شـاهـد کشـف و شـهـود بـود
آن روز سـرخ، علـقـمه محـراب کـوفه شـد
در دسـت ابـن ملـجـم مـیـدان، عـمــود بـود
از شـوق سجده صالح دیـن از فـراز اســب
بـر خـاک سـبز کـرب و بـلا در سـجود بود
شــکـر خـدا کـه راه تـماشـا گـرفـت خــون
آخـر هـنـوز صـورت مـادر کـبــود بـود
ایـن قـصّه آب مـیخورد از چشـم شـور مـاه
نسـبـت به مـاه طایـفه از بــس حسـود بـود
-
آیات ابراهیم
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
-
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتندگرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت -
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از مناز آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من -
نفهمیند یاسین را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاددگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
این قصه آب میخورد از چشم شور ماه
چـشــمـان خیـس علـقمـه، امـواج رود بـود
آن روز رود، شـاهـد کشـف و شـهـود بـود
آن روز سـرخ، علـقـمه محـراب کـوفه شـد
در دسـت ابـن ملـجـم مـیـدان، عـمــود بـود
از شـوق سجده صالح دیـن از فـراز اســب
بـر خـاک سـبز کـرب و بـلا در سـجود بود
شــکـر خـدا کـه راه تـماشـا گـرفـت خــون
آخـر هـنـوز صـورت مـادر کـبــود بـود
ایـن قـصّه آب مـیخورد از چشـم شـور مـاه
نسـبـت به مـاه طایـفه از بــس حسـود بـود
بسیار زیبا بود ......