- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۵
- بازدید: ۶۱۳۰
- شماره مطلب: ۵۳۶۴
-
چاپ
خطبه را زینب از تو چون آموخت...
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
چار تن بانوی بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز کف دادند
داد فرمان، خدا به پیغمبر
که: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انحَر»
مثل «حوا» شمیم جنت را
«مریم» آن جا به یک اشاره گرفت
بوسه بر خاک پایت «آسیه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت
جز تو ای معنی «کلام الله»
کیست شایستۀ «سلام الله»؟
ای وجودی که در کمال شهود،
هستیات نورِ عالمِ غیب است
نام پاک تو بی وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عیب است
با علی نُه بهار پیوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی
به خدا، خانۀ گِلین تو را
اشتیاق حبیب، پُر کرده ست
عطر ناب «لِیُذهِبَ عَنکُم»
بوی«امَّن یُجیب» پُر کرده ست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هالۀ «اِنَّما یُریدُ الله»
لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی
خستگان را به مهر، تسکین داد
تا سه شب، قوت خویش را هر شب
به یتیم و اسیر و مسکین داد
در شگفت از تو قدسیان ماندند
سورۀ نور و هل اتی خواندند
چه کسی میبَرد گمان که خدا
به کنیز تو رتبۀ کم داد؟
فضه شد میهمان مائدهای
که خدا پیش از این به مریم داد
میتوان با محبت تو رسید
به رهایی به روشنی به امید
نیمه شبها که در دل محراب
ذکر آیات نور داشتهای
ای نمازت نهایت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق، زیر چتر تو بود
صلح سبز«حسن» که جاری شد
چشمه در چشمه از پیامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قیامت بود
خطبه را زینب از تو چون آموخت
سخنش ریشۀ ستم را سوخت
ای دلت در کمال بی رنگی
از همه کائنات، رنگینتر!
بود بار امانت از اول
روی دوشت ز کوه، سنگینتر
تو منزّه ترینِ زنهایی
بر بلندای نور، تنهایی
با همان دست عافیت پرور
که پرستاری پدر کردی،
از امام زمان خود، یاری
در هیاهوی پشت در کردی
سرمه دیده، خاک پایت باد
همۀ هستیام فدایت باد...
-
محرم و صفر عشق
با یا حسین عشق من آغاز میشود
با اربعین شکوفۀ گل باز میشود
با یا حسین میرسد از راه، عطر یاسبا اربعین بهار گل آغاز میشود
-
مرثیهای که نا سروده ماند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت یاسین بلند شددر خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم
-
دختر شقایق
چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد
زینب که مثل او کسی از داغدیدگانبا اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
-
سوغات
تا باد گره گشای زلف چمن است
بر سینۀ لاله، داغ گلهای من است
هجده یوسف اگر چه از دستم رفتسوغات من از سفر، همین پیرهن است
خطبه را زینب از تو چون آموخت...
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
چار تن بانوی بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز کف دادند
داد فرمان، خدا به پیغمبر
که: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انحَر»
مثل «حوا» شمیم جنت را
«مریم» آن جا به یک اشاره گرفت
بوسه بر خاک پایت «آسیه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت
جز تو ای معنی «کلام الله»
کیست شایستۀ «سلام الله»؟
ای وجودی که در کمال شهود،
هستیات نورِ عالمِ غیب است
نام پاک تو بی وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عیب است
با علی نُه بهار پیوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی
به خدا، خانۀ گِلین تو را
اشتیاق حبیب، پُر کرده ست
عطر ناب «لِیُذهِبَ عَنکُم»
بوی«امَّن یُجیب» پُر کرده ست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هالۀ «اِنَّما یُریدُ الله»
لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی
خستگان را به مهر، تسکین داد
تا سه شب، قوت خویش را هر شب
به یتیم و اسیر و مسکین داد
در شگفت از تو قدسیان ماندند
سورۀ نور و هل اتی خواندند
چه کسی میبَرد گمان که خدا
به کنیز تو رتبۀ کم داد؟
فضه شد میهمان مائدهای
که خدا پیش از این به مریم داد
میتوان با محبت تو رسید
به رهایی به روشنی به امید
نیمه شبها که در دل محراب
ذکر آیات نور داشتهای
ای نمازت نهایت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق، زیر چتر تو بود
صلح سبز«حسن» که جاری شد
چشمه در چشمه از پیامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قیامت بود
خطبه را زینب از تو چون آموخت
سخنش ریشۀ ستم را سوخت
ای دلت در کمال بی رنگی
از همه کائنات، رنگینتر!
بود بار امانت از اول
روی دوشت ز کوه، سنگینتر
تو منزّه ترینِ زنهایی
بر بلندای نور، تنهایی
با همان دست عافیت پرور
که پرستاری پدر کردی،
از امام زمان خود، یاری
در هیاهوی پشت در کردی
سرمه دیده، خاک پایت باد
همۀ هستیام فدایت باد...
بود بار امانت از اول روی دوشت ز کوه، سنگینتر سلام بر بانوی صبر و ایستادگی