- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۹۶۴
- شماره مطلب: ۵۲۹۸
-
چاپ
قصیده استاد همایی برای کتیبه ضریح حضرت مسلم بن عقیل (ع)
اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل
بیا به روضهی درگاه مسلم بن عقیل
سفیر مذهب حق، پیشتاز جانبازان
که در طریق رضای خدای گشت قتیل
هماره در حرم قدس او فرشته ز عرش
پیامآور تسبیح باشد و تهلیل
ز چاکران ره او یکی بُوَد میکال
ز خادمان در او یکی بُوَد جبریل
ز وصف مرتبتش دست لفظ کوتاه است
وگر به مدحش گویی هزار بحر طویل
به هر سلام که گویند زائران درش
رسد ز پاسخ حقْشان هزار اجر جزیل[1]
به دعوتی که ز اهل عراق آمده بود
امام کردش زی کوفه از مدینه، گسیل[2]
که تا تمام شود حجّت خدای به خلق
به گمرهان طریقش رسول کرد و دلیل
شهید گشت در این راه و فخر داشت که کرد
درود حقّ و رضای امام را تحصیل
ورا به عزّ شهادت، مقام و منزلتی است
که نفس عاقله از درک کنه اوست علیل
گمان مبر که رسی با عصای کور آنجا
که پای واهمه لنگ است و چشم عقل، کلیل[3]
حقیقتی که شه کربلاست مجمل او
ز مسلم است و شهیدان دیگرش تفصیل
تبارک اللَّه از این بارگه! که بر در او
به حاجتند شهان چون گدای ابن سبیل
در این رواق مطهّر سزد که افروزند
ز مهر و ماه، چراغ؛ از ستارگان، قندیل
مسافران که بیابند فیض این درگاه
بَدَل به قصد اقامت کنند عزم رحیل
بسای جبهه بر این در که خسروان جهان
کنند فخر ز خاکش به سجده و تقبیل[4]
بسای جبهه بر این در که از غبار رهش
به حجلهگاه جنان حور عین کند تکحیل[5]
در این مقام کریم از خدایْ حاجت خواه
که حق مهمّ تو را میشود کفیل و وکیل
کسی که قصد خرابیّ این مشاهد کرد
همان ببیند کز کعبه دید صاحب فیل[6]
ز مکر دشمن، اندیشهای نباید داشت
که کید خصمان دارد خدای در تضلیل[7]
کسی که تفرقه انداخت در مسلمانان
جزای خویش ببیناد روز ویل[8] و عویل[9]
ز جاه مسلم، این بقعه فرّ و جاه گرفت
چنان که کعبه شرف یافت از مقام خلیل
فزود رونق این روضه از ضریح که ساخت
امام و سیّد ما محسن حکیم جلیل
زعیم شیعه که در دین و دانش و تقوی
به صدق در خور تعظیم باشد و تبجیل[10]
بزرگ حجّت اسلام، آیه اللّهی
که در زمانه نباشد ورا نظیر و عدیل[11]
به مدح او بسپردم از آن ره ایجاز
که در ستایش او خوش نداشتم تطویل
هماره ناصر او سرفراز باد و عزیز!
همیشه دشمن او خوار باد و پست و ذلیل!
به سال سیصد و هشتاد و نه ز بعد هزار
شد این ضریح نوآیین در اصفهان، تکمیل
حسین پرورش اصفهانیاش صانع
مباشر عملش سیّد سمیّ خلیل
«سنا» سرود مر این چامه را و از حق است
امید خیر کثیرش بدین متاع قلیل
[1]. بسیار، فراوان، بزرگ.
[2]. فرستادن، روانه ساختن.
[3]. عاجز، درمانده، سست.
[4]. بوسه دادن.
[5]. سرمه کردن.
[6]. در پاورقی دیوان در ذیل این بیت چنین آمده است: ساختمان ضریح در وقتی اتّفاق افتاد که دولت عراق در دست حزب بعث افتاده و حرضت آقا سیّد محسن در تحت نظر قرار گرفته بود و هر روز مشاهد مشرّفه از طرف شرطههای بی بند و بار بعثی تهدید میشد. گروه کثیری را به دلخواه خود کشتند و اموال جمعی را مصادره کردند و جمعی را از سرزمین عراق آواره و سرگردان نمودند؛ بعد از آن که تمام دارایی ایشان را از منقول و غیر منقول ربودند و زن و فرزندشان را اسیر کردند.
[7]. به ضلالت نسبت دادن، گمراه دانستن.
[8]. وای! و آن کلمهی افسوس است.
[9]. صدا بلند کردن در گریه و زاری، شیون و زاری.
[10]. بزرگ داشتن ، احترام کردن.
[11]. مثل، مانند، همتا.
-
قصیده استاد همایی برای تاریخ ضریح مطهّر حضرت اباالفضل العبّاس (ع)
یارب این بارگه کیست بدین جاه عظیم؟
کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم
نفحهی ساحت قدسش دم جانبخش مسیح
پنجهی گنبد بامش ید بیضاى کلیم
-
غنچۀ حسین
خون خوردم در غم آن طفل، که جای لبنش
ریخت، دست ستم حرمله، خون در دهنش
کودکی کآب، ز سرچشمۀ وحدت میخورد
گشت از سوز عطش، آب، روان در بدنش
-
سبکتر بتاب
الا ای فروزنده دل، آفتاب!
به جسم شهیدان، سبکتر بتاب
شهیدان قربانگه راستین
فشانده به حق بر دو کون، آستین
قصیده استاد همایی برای کتیبه ضریح حضرت مسلم بن عقیل (ع)
اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل
بیا به روضهی درگاه مسلم بن عقیل
سفیر مذهب حق، پیشتاز جانبازان
که در طریق رضای خدای گشت قتیل
هماره در حرم قدس او فرشته ز عرش
پیامآور تسبیح باشد و تهلیل
ز چاکران ره او یکی بُوَد میکال
ز خادمان در او یکی بُوَد جبریل
ز وصف مرتبتش دست لفظ کوتاه است
وگر به مدحش گویی هزار بحر طویل
به هر سلام که گویند زائران درش
رسد ز پاسخ حقْشان هزار اجر جزیل[1]
به دعوتی که ز اهل عراق آمده بود
امام کردش زی کوفه از مدینه، گسیل[2]
که تا تمام شود حجّت خدای به خلق
به گمرهان طریقش رسول کرد و دلیل
شهید گشت در این راه و فخر داشت که کرد
درود حقّ و رضای امام را تحصیل
ورا به عزّ شهادت، مقام و منزلتی است
که نفس عاقله از درک کنه اوست علیل
گمان مبر که رسی با عصای کور آنجا
که پای واهمه لنگ است و چشم عقل، کلیل[3]
حقیقتی که شه کربلاست مجمل او
ز مسلم است و شهیدان دیگرش تفصیل
تبارک اللَّه از این بارگه! که بر در او
به حاجتند شهان چون گدای ابن سبیل
در این رواق مطهّر سزد که افروزند
ز مهر و ماه، چراغ؛ از ستارگان، قندیل
مسافران که بیابند فیض این درگاه
بَدَل به قصد اقامت کنند عزم رحیل
بسای جبهه بر این در که خسروان جهان
کنند فخر ز خاکش به سجده و تقبیل[4]
بسای جبهه بر این در که از غبار رهش
به حجلهگاه جنان حور عین کند تکحیل[5]
در این مقام کریم از خدایْ حاجت خواه
که حق مهمّ تو را میشود کفیل و وکیل
کسی که قصد خرابیّ این مشاهد کرد
همان ببیند کز کعبه دید صاحب فیل[6]
ز مکر دشمن، اندیشهای نباید داشت
که کید خصمان دارد خدای در تضلیل[7]
کسی که تفرقه انداخت در مسلمانان
جزای خویش ببیناد روز ویل[8] و عویل[9]
ز جاه مسلم، این بقعه فرّ و جاه گرفت
چنان که کعبه شرف یافت از مقام خلیل
فزود رونق این روضه از ضریح که ساخت
امام و سیّد ما محسن حکیم جلیل
زعیم شیعه که در دین و دانش و تقوی
به صدق در خور تعظیم باشد و تبجیل[10]
بزرگ حجّت اسلام، آیه اللّهی
که در زمانه نباشد ورا نظیر و عدیل[11]
به مدح او بسپردم از آن ره ایجاز
که در ستایش او خوش نداشتم تطویل
هماره ناصر او سرفراز باد و عزیز!
همیشه دشمن او خوار باد و پست و ذلیل!
به سال سیصد و هشتاد و نه ز بعد هزار
شد این ضریح نوآیین در اصفهان، تکمیل
حسین پرورش اصفهانیاش صانع
مباشر عملش سیّد سمیّ خلیل
«سنا» سرود مر این چامه را و از حق است
امید خیر کثیرش بدین متاع قلیل
[1]. بسیار، فراوان، بزرگ.
[2]. فرستادن، روانه ساختن.
[3]. عاجز، درمانده، سست.
[4]. بوسه دادن.
[5]. سرمه کردن.
[6]. در پاورقی دیوان در ذیل این بیت چنین آمده است: ساختمان ضریح در وقتی اتّفاق افتاد که دولت عراق در دست حزب بعث افتاده و حرضت آقا سیّد محسن در تحت نظر قرار گرفته بود و هر روز مشاهد مشرّفه از طرف شرطههای بی بند و بار بعثی تهدید میشد. گروه کثیری را به دلخواه خود کشتند و اموال جمعی را مصادره کردند و جمعی را از سرزمین عراق آواره و سرگردان نمودند؛ بعد از آن که تمام دارایی ایشان را از منقول و غیر منقول ربودند و زن و فرزندشان را اسیر کردند.
[7]. به ضلالت نسبت دادن، گمراه دانستن.
[8]. وای! و آن کلمهی افسوس است.
[9]. صدا بلند کردن در گریه و زاری، شیون و زاری.
[10]. بزرگ داشتن ، احترام کردن.
[11]. مثل، مانند، همتا.