- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۲۶
- بازدید: ۱۰۴۵۳
- شماره مطلب: ۵۰۱
-
چاپ
خاکآلوده رسیدیم به آن تربت پاک
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعد یک عمر که ماندیم... که عادت کردیم
دستهامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر
عشق فرمود: بیایید... اطاعت کردیم
خاک آلوده رسیدیم به آن تربت پاک
اشک آلوده ولی غسل زیارت کردیم
گفته بودند که آرام قدم برداریم
ما دویدیم... ببخشید...جسارت کردیم
ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس»
شمر را- بعد سلامی به تو- لعنت کردیم
سهممان در حرمت یکسره سرگردانی
بس که با قبلۀ شش گوشه عبادت کردیم
تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات
از غزلباری چشمان تو حیرت کردیم
هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد
واژهها را به شب شعر تو دعوت کردیم
«همه با قافیۀ عشق، مصیبت دارند»
از تو گفتیم اگر ذکر مصیبت کردیم
وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش
بی پر و بال نشستیم و حسادت کردیم
و سری از سر افسوس به دیوار زدیم
و نگاهی غضب آلود به ساعت کردیم
تا قیامت بنویسیم برای تو کم است
ما که در سایۀ آن قامت اقامت کردیم
***
کاش میشد که بمانیم؛ ضریحت در دست
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
خاکآلوده رسیدیم به آن تربت پاک
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعد یک عمر که ماندیم... که عادت کردیم
دستهامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر
عشق فرمود: بیایید... اطاعت کردیم
خاک آلوده رسیدیم به آن تربت پاک
اشک آلوده ولی غسل زیارت کردیم
گفته بودند که آرام قدم برداریم
ما دویدیم... ببخشید...جسارت کردیم
ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس»
شمر را- بعد سلامی به تو- لعنت کردیم
سهممان در حرمت یکسره سرگردانی
بس که با قبلۀ شش گوشه عبادت کردیم
تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات
از غزلباری چشمان تو حیرت کردیم
هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد
واژهها را به شب شعر تو دعوت کردیم
«همه با قافیۀ عشق، مصیبت دارند»
از تو گفتیم اگر ذکر مصیبت کردیم
وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش
بی پر و بال نشستیم و حسادت کردیم
و سری از سر افسوس به دیوار زدیم
و نگاهی غضب آلود به ساعت کردیم
تا قیامت بنویسیم برای تو کم است
ما که در سایۀ آن قامت اقامت کردیم
***
کاش میشد که بمانیم؛ ضریحت در دست
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم