- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۰
- بازدید: ۵۹۲۳
- شماره مطلب: ۴۸۹
-
چاپ
ناگهان پسر افتاد
به پیش چشم پدر ناگهان پسر افتاد
همین که خورد پسر بر زمین پدر افتاد
رسید هلهله و خندهها به گوش حسین
میان معرکه آقا به دردسر افتاد
مگر که قول ندادی عصایِ من باشی؟
بلند شو پدر ِ پیرت از کمر افتاد
نگاه کن علی اکبر دمی به سمتِ حرم
ببین به عمه که چشمانِ خیره سر افتاد
تو نخل بودی و دستی به پیکرت که زدم
ز شاخههای تمام تنت ثمر افتاد
الا شبابِ بنی هاشم از حرم آئید
که زانوانِ حسین از توان دگر افتاد
خبر رسید به خیمه که ارباً اربا شد
خبر رسید که لیلا از این خبر افتاد
ناگهان پسر افتاد
به پیش چشم پدر ناگهان پسر افتاد
همین که خورد پسر بر زمین پدر افتاد
رسید هلهله و خندهها به گوش حسین
میان معرکه آقا به دردسر افتاد
مگر که قول ندادی عصایِ من باشی؟
بلند شو پدر ِ پیرت از کمر افتاد
نگاه کن علی اکبر دمی به سمتِ حرم
ببین به عمه که چشمانِ خیره سر افتاد
تو نخل بودی و دستی به پیکرت که زدم
ز شاخههای تمام تنت ثمر افتاد
الا شبابِ بنی هاشم از حرم آئید
که زانوانِ حسین از توان دگر افتاد
خبر رسید به خیمه که ارباً اربا شد
خبر رسید که لیلا از این خبر افتاد