مشخصات شعر

آفتاب فردا

نگیر از شب من آفتاب فردا را
نبند روی من آن چشمه‏‌های زیبا را

 

تو گاهواره ماه و ستاره‌‏ها هستی
خدا به نام تو کرده است آسمان‌‏ها را

 

تو در ادامۀ هاجر به خاک آمده‌‏ای
که باز سجده کنی امتحان عظمی را

 

خدا سپرده به‌دستت چهار اسماعیل
که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را

 

چه کرده‌‏ای که به آغوش مهربانی تو
سپرده‏‌اند جگر گوشه‏‌های زهرا  را

 

بگو چه بر سر بانوی آب آمده است
که باز می‌‏شنوم رود رود دریا را

 

تبر چگونه شکسته‌‏ست شاخه و برگ تو را
چطور خم شده‌‏ای بر زمین، سپیدارا!

 

بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‌‏ها
حدیث تشنه‌‏ترین دست‏‌های صحرا را

 

از آسمان به زمین آمده است گیسویت
که سربلند کند دختران حوّا را

آفتاب فردا

نگیر از شب من آفتاب فردا را
نبند روی من آن چشمه‏‌های زیبا را

 

تو گاهواره ماه و ستاره‌‏ها هستی
خدا به نام تو کرده است آسمان‌‏ها را

 

تو در ادامۀ هاجر به خاک آمده‌‏ای
که باز سجده کنی امتحان عظمی را

 

خدا سپرده به‌دستت چهار اسماعیل
که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را

 

چه کرده‌‏ای که به آغوش مهربانی تو
سپرده‏‌اند جگر گوشه‏‌های زهرا  را

 

بگو چه بر سر بانوی آب آمده است
که باز می‌‏شنوم رود رود دریا را

 

تبر چگونه شکسته‌‏ست شاخه و برگ تو را
چطور خم شده‌‏ای بر زمین، سپیدارا!

 

بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‌‏ها
حدیث تشنه‌‏ترین دست‏‌های صحرا را

 

از آسمان به زمین آمده است گیسویت
که سربلند کند دختران حوّا را

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×