- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۱۵۴۴
- شماره مطلب: ۴۶۸۳
-
چاپ
مقام قرب
بلبل گلزار شاه ممتحن
نجل حیدر، قاسم و پورحسن
سروآسا قامت آوردی قیام
خوشخرامان رفت در نزد امام
شه بغل بگْشود و بگْرفتش به بر
بوسه میزد گه به چشم و گه به سر
از چه نالی؟ بلبل باغ حسن!
ای فدای جسم و جانت، جان من!
روز، روشن از دو چشم روشنت
ای تن و جان، زنده از جان و تنت!
شاد، خاطر از قد رعنای تو
ای فدای صورت زیبای تو!
گفت: جانا! طاقت من، طاق شد
دل، مقام قُرب را مشتاق شد
ماندهام من واپس از خیل سپاه
غرق در امواج درد و اشک و آه
ای عموجان! قاسمت را شاد کن
صید تن را از قفس، آزاد کن
خاتم جانبازیاش بخشید شاه
سرفرازش کرد چون در چرخ، ماه
گفت: جانا! رو پی جنگ و جدال
وارهان خود را ز هر رنج و ملال
حور عین و «جنّتالمأوی» تو راست
هم قصور و کوثر و طوبی تو راست
دست شه بوسید و قامت کرد راست
کربلا را محشر عظمی به پاست
از دل پُردرد و با سوز و محن
از خیام آمد، نوای «واحسن»
مقام قرب
بلبل گلزار شاه ممتحن
نجل حیدر، قاسم و پورحسن
سروآسا قامت آوردی قیام
خوشخرامان رفت در نزد امام
شه بغل بگْشود و بگْرفتش به بر
بوسه میزد گه به چشم و گه به سر
از چه نالی؟ بلبل باغ حسن!
ای فدای جسم و جانت، جان من!
روز، روشن از دو چشم روشنت
ای تن و جان، زنده از جان و تنت!
شاد، خاطر از قد رعنای تو
ای فدای صورت زیبای تو!
گفت: جانا! طاقت من، طاق شد
دل، مقام قُرب را مشتاق شد
ماندهام من واپس از خیل سپاه
غرق در امواج درد و اشک و آه
ای عموجان! قاسمت را شاد کن
صید تن را از قفس، آزاد کن
خاتم جانبازیاش بخشید شاه
سرفرازش کرد چون در چرخ، ماه
گفت: جانا! رو پی جنگ و جدال
وارهان خود را ز هر رنج و ملال
حور عین و «جنّتالمأوی» تو راست
هم قصور و کوثر و طوبی تو راست
دست شه بوسید و قامت کرد راست
کربلا را محشر عظمی به پاست
از دل پُردرد و با سوز و محن
از خیام آمد، نوای «واحسن»