مشخصات شعر

ریزه‌ی الماس

زینب آمد دست طفلانش به دست

کز تواَم با آن‌چه‌ام در دست، هست

 

این دو از بهر فدا آماده‌اند

دو غلام تو، نه خواهر‌زاده‌اند

 

خود نمی‌گویم فدای اصغرند

کوچک امّا میوه‌های نوبرند

 

شاه، آه آتشین از دل کشید

آب چشمش، نقش دل در گل کشید

 

هر دو تن را بوسه بر گل‌برگ داد

پس جواز جنگ و خطّ مرگ داد

 

 

جدّ ایشان، حیدر کرّار بود

هم نیاشان، جعفر طیّار بود

 

بُد شجاعت ارثشان از چارسو

«شیر را بچّه همی مانَد بدو»

 

شیر گر سالش، فزون یا کم بود

روبهان را از شکوهش، رم بود

 

ریزه‌ی الماس بُرّد شیشه را

ذرّه‌ای آتش بسوزد بیشه را

 

عاقبت گرگان صحرای فتن

بردریدند آن دو یوسف را بدن

 

دستشان از کار، چون کوتاه شد

ناله‌شان تیری به قلب شاه شد

 

 

شه به بر، دو بی‌روان‌پیکر گرفت

بلکه جانانه، دو جان در بر گرفت

 

در حرم آورْد و بنْهاد و نشست

هر که بُد از مرد و زن از جای جَست

 

غیر زینب کز مصیبت، صبر کرد

مُرد امّا خیمه بر خود، قبر کرد

 

نآمد از خیمه در آن ساعت، برون

تا نگردد محنت آن‌ شه، فزون

ریزه‌ی الماس

زینب آمد دست طفلانش به دست

کز تواَم با آن‌چه‌ام در دست، هست

 

این دو از بهر فدا آماده‌اند

دو غلام تو، نه خواهر‌زاده‌اند

 

خود نمی‌گویم فدای اصغرند

کوچک امّا میوه‌های نوبرند

 

شاه، آه آتشین از دل کشید

آب چشمش، نقش دل در گل کشید

 

هر دو تن را بوسه بر گل‌برگ داد

پس جواز جنگ و خطّ مرگ داد

 

 

جدّ ایشان، حیدر کرّار بود

هم نیاشان، جعفر طیّار بود

 

بُد شجاعت ارثشان از چارسو

«شیر را بچّه همی مانَد بدو»

 

شیر گر سالش، فزون یا کم بود

روبهان را از شکوهش، رم بود

 

ریزه‌ی الماس بُرّد شیشه را

ذرّه‌ای آتش بسوزد بیشه را

 

عاقبت گرگان صحرای فتن

بردریدند آن دو یوسف را بدن

 

دستشان از کار، چون کوتاه شد

ناله‌شان تیری به قلب شاه شد

 

 

شه به بر، دو بی‌روان‌پیکر گرفت

بلکه جانانه، دو جان در بر گرفت

 

در حرم آورْد و بنْهاد و نشست

هر که بُد از مرد و زن از جای جَست

 

غیر زینب کز مصیبت، صبر کرد

مُرد امّا خیمه بر خود، قبر کرد

 

نآمد از خیمه در آن ساعت، برون

تا نگردد محنت آن‌ شه، فزون

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×