- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۸۱۹
- شماره مطلب: ۴۵۸۹
-
چاپ
آهنگ رحیل
چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل
سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل
در دل شب با دلی پُر داغ و درد
عزم تودیع رسولالله کرد
شد کنار روضهی خیرالانام
داد سلطان شریعت را سلام
نرگس از دریای دل، پُرژاله کرد
رفت از خود بس که آنجا ناله کرد
گشت پیغمبر در آن حالت پدید
«همچو جان خود در آغوشش کشید»
گفت: ای نوباوهی بستان من!
راحت دل! روح من! ریحان من!
از چه، ای جان! اینچنین آشفتهای؟
تنگدل چون غنچهی نشکفتهای
ای تو سرخیل همهیْ دلدادگان!
مقتدای جملهی آزادگان!
از تو پشت دین حق گردد قوی
رسم و آیین کهن یابد نوی
خیز و افکن لرزه بر بنیان کفر
منهدم کن پایه و ارکان کفر
خون تو، تجدید این آیین کند
زنده دیگربار، رسم دین کند
دولتت، پاینده مانَد تا ابد
همچو ذات پاک «الله الصّمد»
خیز و با تعجیل کن عزم عراق
نیست، ای جان! دیگرم تاب فراق
رو که «انّ الله شاءَ اَن یَراک»
بی سر و عریان، میان خون و خاک
خیز و بشْتاب، ای عزیز بیهمال!
زآن که نزدیک است، ایّام وصال
چون از آن رؤیای خوش، بیدار شد
در زمان، آماده بهر کار شد
کاروان عشق، رو در راه کرد
سینهها را پُر ز دود آه کرد
اقربا گشتند چون دریا به جوش
برکشیدند از دل پُرخون، خروش
جملگی بر گِرد او، پروانهوار
از فروغ شمع رویش، بیقرار
نالهها کردند کای مهر منیر!
پرتو خود را ز ذرّه وا مگیر
ای چراغ دودمان مصطفی!
ترک هجرت کن، مشو از ما جدا
شاه گفتا: غیر از این دستور نیست
راز پنهان، پیش من، مستور نیست
«رشتهای بر گردنم افکنده دوست
میکشد آنجا که خاطرخواه اوست»
-
وصل جانان
هشتم ذیالحجّه، آن بحر کرم
کرد با یاران خود، ترک حرم
کرد آهنگ منای کربلا
بُرد قربان تا کند آنجا فدا
-
امام و کعبه
مرحبا! طوباً لک! ای بیت عتیق!
«جائکَ المحبوب، من فجٍّ عمیق»
مرحبا بر طالع میمون تو!
حبّذا زین قدر روزافزون تو!
-
لفظ و معنا
یا حسین! ای جوهر پایندگی!
مرگ سرخت، رمز آب زندگی!
ای حیات محض! ای خون خدا!
وی چو ایزد، رحمتت بیمنتها!
آهنگ رحیل
چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل
سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل
در دل شب با دلی پُر داغ و درد
عزم تودیع رسولالله کرد
شد کنار روضهی خیرالانام
داد سلطان شریعت را سلام
نرگس از دریای دل، پُرژاله کرد
رفت از خود بس که آنجا ناله کرد
گشت پیغمبر در آن حالت پدید
«همچو جان خود در آغوشش کشید»
گفت: ای نوباوهی بستان من!
راحت دل! روح من! ریحان من!
از چه، ای جان! اینچنین آشفتهای؟
تنگدل چون غنچهی نشکفتهای
ای تو سرخیل همهیْ دلدادگان!
مقتدای جملهی آزادگان!
از تو پشت دین حق گردد قوی
رسم و آیین کهن یابد نوی
خیز و افکن لرزه بر بنیان کفر
منهدم کن پایه و ارکان کفر
خون تو، تجدید این آیین کند
زنده دیگربار، رسم دین کند
دولتت، پاینده مانَد تا ابد
همچو ذات پاک «الله الصّمد»
خیز و با تعجیل کن عزم عراق
نیست، ای جان! دیگرم تاب فراق
رو که «انّ الله شاءَ اَن یَراک»
بی سر و عریان، میان خون و خاک
خیز و بشْتاب، ای عزیز بیهمال!
زآن که نزدیک است، ایّام وصال
چون از آن رؤیای خوش، بیدار شد
در زمان، آماده بهر کار شد
کاروان عشق، رو در راه کرد
سینهها را پُر ز دود آه کرد
اقربا گشتند چون دریا به جوش
برکشیدند از دل پُرخون، خروش
جملگی بر گِرد او، پروانهوار
از فروغ شمع رویش، بیقرار
نالهها کردند کای مهر منیر!
پرتو خود را ز ذرّه وا مگیر
ای چراغ دودمان مصطفی!
ترک هجرت کن، مشو از ما جدا
شاه گفتا: غیر از این دستور نیست
راز پنهان، پیش من، مستور نیست
«رشتهای بر گردنم افکنده دوست
میکشد آنجا که خاطرخواه اوست»