- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۲۳۲۷
- شماره مطلب: ۴۵۷۹
-
چاپ
کاروان اشک
ای مدینه! سوز دیگر ساز کن
در به روی داغداران، باز کن
ای زمینت، جنّتالاعلای من!
دامنت، کنعان یوسفهای من!
تا بشیرت روی بر دروازه کرد
داغ هجده یوسفت را تازه کرد
این صدای نالهی پیوسته چیست؟
این سیهپوش غریب خسته کیست؟
ای مدینه! سوی خود راهش مده
سینه پیش شعلهی آهش مده
این به لب دارد پیامی دردناک
میکند قلب نبی را چاکچاک
قاصد گلهای خونین حجاز
گرید و گوید به صوتی، جانگداز:
اهل یثرب! خون فشانید از دو عین
من خبر آوردم از قتل حسین
پیکرش غلتان به خون در قتلگاه
سر به نوک نیزه همچون قرص ماه
این خبر چون شعله از دل سر کشید
آتشی شد، خلق را در بر کشید
از زمین برخاست شیون بر فلک
آسمان پُر شد ز فریاد مَلَک
مردها همچون زنان، شیون زدند
بر شرار سینهها، دامن زدند
هاشمیّات از حرم بیرون شدند
غرق در دریای اشک و خون شدند
با خروش «واحسینا واحسین»
مرد و زن میریختند اشک از دو عین
دیده بر قبر پیمبر دوختند
سوختند و سوختند و سوختند
یا محمّد! باز داغت، تازه شد
اهل بیتت وارد دروازه شد
خلق چون پروانهها بر گِرد شمع
گِرد زینالعابدین گشتند جمع
آن یگانه میوهی قلب حسین
سیل اشکش گشته جاری از دو عین
عقده گشته کربلا در سینهاش
شسته از خون جگر، آیینهاش
اهل یثرب دستهدسته، زارزار
اشکشان جاری به رخ، بیاختیار
آن ولیالله اعظم لب گشود
خوانْد حق را حمد و احمد را درود
گفت: ما از لطف حیّ مهربان
در بلایی سخت دادیم امتحان
داغها دیدیم روی داغ و باز
ز امتحان گشتیم بیرون، سرفراز
لالههای باغ «ختمالمرسلین»
گشت چون برگ خزان، نقش زمین
آل عصمت از زمین کربلا
با اسیری رفت در شام بلا
خصم بهر عترت ختم رسل
پیشواز آورْد هجده دستهگل
زین مصیبت آسمان خون گریه کرد
دشت و صحرا، بحر و هامون گریه کرد
ظلم شد بر آل پیغمبر بسی
چون بخندد بعد از این دیگر کسی؟
آل عصمت بر سر بازارها
دیدهاند از دشمنان، آزارها
گر نبی میگفت بر ما خاندان
ظلم باید کرد تا حدّ توان
بیش از این، دشمن، توانایی نداشت
تا توانش بود، بذر کینه کاشت
این شدائد، این مصائب، این بلا
در رضای دوست آسان شد به ما
کاروان، توفان اشک و آه شد
وارد شهر رسولالله شد
عمر زینب بارها بر سر رسید
تا کنار قبر پیغمبر رسید
نالهاش چون آتش افروخته
سینهاش چون خیمههای سوخته
پای تا سر اشک بود و سوز بود
در چنین حالت به زحمت لب گشود
ناله کرد و گفت با صوتی حزین:
السّلام! ای «رحمه للعالمین»!
یا محمّد! جانم آمد بر لبم
زینبم من، زینبم من، زینبم
داغدار باغ پرپر گشتهام
بیحسین از کربلا برگشتهام
یا محمّد! زین سفر، سوغات من
شد ز هجده یوسفت، یک پیرهن
یا محمّد! خوب حقّت شد ادا
هیجده گل شد ز گلزارت جدا
یا محمّد! داغ، آبم کرده است
آتش هجران، کبابم کرده است
یا محمّد! از رُخت، شرمندهام
که پس از داغ حسینت زندهام
یا محمّد! من چهل منزل تمام
رفتهام با هیجده سر، سوی شام
یا محمّد! من میان آفتاب
دیدهام ماه تو را در خون، خضاب
یا محمّد! آه! از زخم زبان
خارجی خواندند ما را شامیان
گر چه دیدم ظلم خاص و عام را
کوفتم بر فرق دشمن، شام را
گر چه با آوای جانسوز آمدم
زین نبرد سخت، پیروز آمدم
خطبهام از رعد، ظالمسوزتر
نیست مظلومی ز من پیروزتر
هر حدیثم، یک جهان درد و غم است
میوهای خونین به نخل «میثم» است
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
کاروان اشک
ای مدینه! سوز دیگر ساز کن
در به روی داغداران، باز کن
ای زمینت، جنّتالاعلای من!
دامنت، کنعان یوسفهای من!
تا بشیرت روی بر دروازه کرد
داغ هجده یوسفت را تازه کرد
این صدای نالهی پیوسته چیست؟
این سیهپوش غریب خسته کیست؟
ای مدینه! سوی خود راهش مده
سینه پیش شعلهی آهش مده
این به لب دارد پیامی دردناک
میکند قلب نبی را چاکچاک
قاصد گلهای خونین حجاز
گرید و گوید به صوتی، جانگداز:
اهل یثرب! خون فشانید از دو عین
من خبر آوردم از قتل حسین
پیکرش غلتان به خون در قتلگاه
سر به نوک نیزه همچون قرص ماه
این خبر چون شعله از دل سر کشید
آتشی شد، خلق را در بر کشید
از زمین برخاست شیون بر فلک
آسمان پُر شد ز فریاد مَلَک
مردها همچون زنان، شیون زدند
بر شرار سینهها، دامن زدند
هاشمیّات از حرم بیرون شدند
غرق در دریای اشک و خون شدند
با خروش «واحسینا واحسین»
مرد و زن میریختند اشک از دو عین
دیده بر قبر پیمبر دوختند
سوختند و سوختند و سوختند
یا محمّد! باز داغت، تازه شد
اهل بیتت وارد دروازه شد
خلق چون پروانهها بر گِرد شمع
گِرد زینالعابدین گشتند جمع
آن یگانه میوهی قلب حسین
سیل اشکش گشته جاری از دو عین
عقده گشته کربلا در سینهاش
شسته از خون جگر، آیینهاش
اهل یثرب دستهدسته، زارزار
اشکشان جاری به رخ، بیاختیار
آن ولیالله اعظم لب گشود
خوانْد حق را حمد و احمد را درود
گفت: ما از لطف حیّ مهربان
در بلایی سخت دادیم امتحان
داغها دیدیم روی داغ و باز
ز امتحان گشتیم بیرون، سرفراز
لالههای باغ «ختمالمرسلین»
گشت چون برگ خزان، نقش زمین
آل عصمت از زمین کربلا
با اسیری رفت در شام بلا
خصم بهر عترت ختم رسل
پیشواز آورْد هجده دستهگل
زین مصیبت آسمان خون گریه کرد
دشت و صحرا، بحر و هامون گریه کرد
ظلم شد بر آل پیغمبر بسی
چون بخندد بعد از این دیگر کسی؟
آل عصمت بر سر بازارها
دیدهاند از دشمنان، آزارها
گر نبی میگفت بر ما خاندان
ظلم باید کرد تا حدّ توان
بیش از این، دشمن، توانایی نداشت
تا توانش بود، بذر کینه کاشت
این شدائد، این مصائب، این بلا
در رضای دوست آسان شد به ما
کاروان، توفان اشک و آه شد
وارد شهر رسولالله شد
عمر زینب بارها بر سر رسید
تا کنار قبر پیغمبر رسید
نالهاش چون آتش افروخته
سینهاش چون خیمههای سوخته
پای تا سر اشک بود و سوز بود
در چنین حالت به زحمت لب گشود
ناله کرد و گفت با صوتی حزین:
السّلام! ای «رحمه للعالمین»!
یا محمّد! جانم آمد بر لبم
زینبم من، زینبم من، زینبم
داغدار باغ پرپر گشتهام
بیحسین از کربلا برگشتهام
یا محمّد! زین سفر، سوغات من
شد ز هجده یوسفت، یک پیرهن
یا محمّد! خوب حقّت شد ادا
هیجده گل شد ز گلزارت جدا
یا محمّد! داغ، آبم کرده است
آتش هجران، کبابم کرده است
یا محمّد! از رُخت، شرمندهام
که پس از داغ حسینت زندهام
یا محمّد! من چهل منزل تمام
رفتهام با هیجده سر، سوی شام
یا محمّد! من میان آفتاب
دیدهام ماه تو را در خون، خضاب
یا محمّد! آه! از زخم زبان
خارجی خواندند ما را شامیان
گر چه دیدم ظلم خاص و عام را
کوفتم بر فرق دشمن، شام را
گر چه با آوای جانسوز آمدم
زین نبرد سخت، پیروز آمدم
خطبهام از رعد، ظالمسوزتر
نیست مظلومی ز من پیروزتر
هر حدیثم، یک جهان درد و غم است
میوهای خونین به نخل «میثم» است