- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۱۵۵۷
- شماره مطلب: ۴۴۹۶
-
چاپ
مَحرم دل، حضرت زینب کبرى (س)
که باشد در شدائد همدم دل؟
به جز جانان که باشد محرم دل؟
امید وصل چون آبى بر آتش
کند تأثیر در آه و دم دل
ولیکن داغ را درمان نباشد
ندارد داغدیده، مرهم دل
نماید خون دل از دیده جارى
نشاند دیده را در ماتم دل
دل زینب چنین مىبود و مىسوخت
ز چندین داغ و یک دنیا، غم دل
عجب! دریادلى، الحق که بودش
هزاران کشتى غم در یم دل
شکیباتر ز ایّوب و ز یعقوب
خداى صبر شد در عالم دل
فرو مىریخت اشک از دیده چون سیل
چو بود آغشته با خون، پرچم دل
غبار از چهرۀ اسلام مىشست
به آن آب زلال زمزم دل
«نگارنده»! دل آن جا کن روانه
که مىریزند خون در مقدم دل
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
مَحرم دل، حضرت زینب کبرى (س)
که باشد در شدائد همدم دل؟
به جز جانان که باشد محرم دل؟
امید وصل چون آبى بر آتش
کند تأثیر در آه و دم دل
ولیکن داغ را درمان نباشد
ندارد داغدیده، مرهم دل
نماید خون دل از دیده جارى
نشاند دیده را در ماتم دل
دل زینب چنین مىبود و مىسوخت
ز چندین داغ و یک دنیا، غم دل
عجب! دریادلى، الحق که بودش
هزاران کشتى غم در یم دل
شکیباتر ز ایّوب و ز یعقوب
خداى صبر شد در عالم دل
فرو مىریخت اشک از دیده چون سیل
چو بود آغشته با خون، پرچم دل
غبار از چهرۀ اسلام مىشست
به آن آب زلال زمزم دل
«نگارنده»! دل آن جا کن روانه
که مىریزند خون در مقدم دل