- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۲۸۰۴
- شماره مطلب: ۴۴۹۴
-
چاپ
شاهباز عشق
اى پاکباز عشق! تویى پادشاه عشق
وى شاهباز عشق! تویى شاهراه عشق
برتر ز طور و کعبه بُوَد کربلاى تو
کآن جاست جلوهگاه خدا، قبلهگاه عشق
تن پارهپاره مىشد و دل در شراره بود
آن از سپاه دشمن و این از سپاه عشق
آن سنگ و تیر حرمله و نیزۀ سنان
خود بودهاند از همه بهتر، گواه عشق
وآن جلوهاى که داشتهاى در میان طشت
چون یوسفى که سر به در آرد ز چاه عشق
زینب نداشت طاقت آن داغها که دید
چون تو اگر نبود، خود اندر پناه عشق
آن دیدنش به روى زمین، ماهپارهها
وآن آسمانِ روشنش از روى ماه عشق
گر پرتویى ز عشق تو گردد نصیب ما
سوزیم جان خویش به یک نیمه آه عشق
جانان عالم است، «نگارنده» !این حسین
کآتش زده به جان تو با یک نگاه عشق
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
شاهباز عشق
اى پاکباز عشق! تویى پادشاه عشق
وى شاهباز عشق! تویى شاهراه عشق
برتر ز طور و کعبه بُوَد کربلاى تو
کآن جاست جلوهگاه خدا، قبلهگاه عشق
تن پارهپاره مىشد و دل در شراره بود
آن از سپاه دشمن و این از سپاه عشق
آن سنگ و تیر حرمله و نیزۀ سنان
خود بودهاند از همه بهتر، گواه عشق
وآن جلوهاى که داشتهاى در میان طشت
چون یوسفى که سر به در آرد ز چاه عشق
زینب نداشت طاقت آن داغها که دید
چون تو اگر نبود، خود اندر پناه عشق
آن دیدنش به روى زمین، ماهپارهها
وآن آسمانِ روشنش از روى ماه عشق
گر پرتویى ز عشق تو گردد نصیب ما
سوزیم جان خویش به یک نیمه آه عشق
جانان عالم است، «نگارنده» !این حسین
کآتش زده به جان تو با یک نگاه عشق