- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۲۲۰۵
- شماره مطلب: ۴۴۸۶
-
چاپ
داغ جهانسوز
تا به میان نام و داستان حسین است
اشک به دامان دوستان حسین است
زار ز بیداد دى شده است، چو بلبل
آن که دلش، مرغ بوستان حسین است
دل شده در سینه خون، چو حقّۀ یاقوت
هست نمایان که این نشان حسین است
پشت فلک گر شکست و گشت جهان، پیر
بر اثر داغ نوجوان حسین است
تشنه به میدان برفت و تشنهتر آمد
تا زهجوانى چنان که جان حسین است
داشت چنان سوز تشنگى که نمىدید
دود عطش، ابر آسمان حسین است
آه! از آن دم که چشم تنگ زمانه
دید به کام على، زبان حسین است
آه! از آن دم که دید شبه پیمبر
خشکتر از کام او، دهان حسین است
شد به جِنان زین جهان ولیک هنوز این
داغ جهانسوز بر جَنان حسین است
هر که در این غم بریخت اشک به دامان
همچو «نگارنده»، در امان حسین است
آن به فلک پا نهد به روز قیامت
کز دل و جان سر بر آستان حسین است
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
داغ جهانسوز
تا به میان نام و داستان حسین است
اشک به دامان دوستان حسین است
زار ز بیداد دى شده است، چو بلبل
آن که دلش، مرغ بوستان حسین است
دل شده در سینه خون، چو حقّۀ یاقوت
هست نمایان که این نشان حسین است
پشت فلک گر شکست و گشت جهان، پیر
بر اثر داغ نوجوان حسین است
تشنه به میدان برفت و تشنهتر آمد
تا زهجوانى چنان که جان حسین است
داشت چنان سوز تشنگى که نمىدید
دود عطش، ابر آسمان حسین است
آه! از آن دم که چشم تنگ زمانه
دید به کام على، زبان حسین است
آه! از آن دم که دید شبه پیمبر
خشکتر از کام او، دهان حسین است
شد به جِنان زین جهان ولیک هنوز این
داغ جهانسوز بر جَنان حسین است
هر که در این غم بریخت اشک به دامان
همچو «نگارنده»، در امان حسین است
آن به فلک پا نهد به روز قیامت
کز دل و جان سر بر آستان حسین است