- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۹۰۰۴
- شماره مطلب: ۴۳۵۹
-
چاپ
تازۀ کهن
کیست این کشته؟ که جان همه قربان تنش!
خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش
مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده
آیهآیه شده چون صفحۀ قرآن، بدنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجۀ قاتل و گیسوی شکن در شکنش
او که با هر نفسش، جان به مسیحا میداد
چه گنه داشت؟ که شد سنگ، جواب سخنش
سر به بالای نی و چشم به سوی زینب
صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش
باغبان کس نشنیده است که از بیآبی
آب از خون دل خویش دهد بر چمنش
این همان کُشتۀ اشک است که تا روز جزا
دل مردان الهی شده «بیت الحزنش»
این شهیدی است که تا صبح قیامت، هر روز
تازهتر گردد و گردیده، عزای کهنش
کرد ترک وطن از بهر شهادت که بُوَد
دل «میثم» نه، دل عالَم و آدم، وطنش
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
تازۀ کهن
کیست این کشته؟ که جان همه قربان تنش!
خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش
مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده
آیهآیه شده چون صفحۀ قرآن، بدنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجۀ قاتل و گیسوی شکن در شکنش
او که با هر نفسش، جان به مسیحا میداد
چه گنه داشت؟ که شد سنگ، جواب سخنش
سر به بالای نی و چشم به سوی زینب
صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش
باغبان کس نشنیده است که از بیآبی
آب از خون دل خویش دهد بر چمنش
این همان کُشتۀ اشک است که تا روز جزا
دل مردان الهی شده «بیت الحزنش»
این شهیدی است که تا صبح قیامت، هر روز
تازهتر گردد و گردیده، عزای کهنش
کرد ترک وطن از بهر شهادت که بُوَد
دل «میثم» نه، دل عالَم و آدم، وطنش