مشخصات شعر

تازۀ کهن

کیست این کشته؟ که جان همه قربان تنش!

خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش

 

مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده

آیه‌آیه شده چون صفحۀ قرآن، بدنش

 

چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم

پنجۀ قاتل و گیسوی شکن در شکنش

 

او که با هر نفسش، جان به مسیحا می‌داد

چه گنه داشت؟ که شد سنگ، جواب سخنش

 

سر به بالای نی و چشم به سوی زینب

صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش

 

باغبان کس نشنیده است که از بی‌آبی

آب از خون دل خویش دهد بر چمنش

 

این همان کُشتۀ اشک است که تا روز جزا

دل مردان الهی شده «بیت ‌الحزنش»

 

این شهیدی است که تا صبح قیامت، هر روز

تازه‌تر گردد و گردیده، عزای کهنش

 

کرد ترک وطن از بهر شهادت که بُوَد

دل «میثم» نه، دل عالَم و آدم، وطنش

 

تازۀ کهن

کیست این کشته؟ که جان همه قربان تنش!

خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش

 

مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده

آیه‌آیه شده چون صفحۀ قرآن، بدنش

 

چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم

پنجۀ قاتل و گیسوی شکن در شکنش

 

او که با هر نفسش، جان به مسیحا می‌داد

چه گنه داشت؟ که شد سنگ، جواب سخنش

 

سر به بالای نی و چشم به سوی زینب

صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش

 

باغبان کس نشنیده است که از بی‌آبی

آب از خون دل خویش دهد بر چمنش

 

این همان کُشتۀ اشک است که تا روز جزا

دل مردان الهی شده «بیت ‌الحزنش»

 

این شهیدی است که تا صبح قیامت، هر روز

تازه‌تر گردد و گردیده، عزای کهنش

 

کرد ترک وطن از بهر شهادت که بُوَد

دل «میثم» نه، دل عالَم و آدم، وطنش

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×