- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۳۶۴۱
- شماره مطلب: ۴۳۵۵
-
چاپ
پیراهن خونین
زبانِ هر که کند شرحِ غم ز پیرهنش
چو شمع، شعله کشد آتشِ دل از دهنش
بُوَد به دوست همی تازه، محنت آن شاه
که شد ز خصم، تطاول، به کهنه پیرهنش
چه گویم از غم آن پیرهن؟ خداوندا!
که داغ تازه نهد بر جگر، غم کهنش
برفت پیرهنش چون ز پیکرِ مجروح
نمود بر غم خود گریه، زخمهای تنش
گریست حضرت خاتم ز غصّه، چون یعقوب
قمیص یوسف بطحا، چو رفت از بدنش
بکن تو گریه بر آن پیرهن همی، «ناصر»!
که کرد فاطمه را پیرهن قبا، محنش
پیراهن خونین
زبانِ هر که کند شرحِ غم ز پیرهنش
چو شمع، شعله کشد آتشِ دل از دهنش
بُوَد به دوست همی تازه، محنت آن شاه
که شد ز خصم، تطاول، به کهنه پیرهنش
چه گویم از غم آن پیرهن؟ خداوندا!
که داغ تازه نهد بر جگر، غم کهنش
برفت پیرهنش چون ز پیکرِ مجروح
نمود بر غم خود گریه، زخمهای تنش
گریست حضرت خاتم ز غصّه، چون یعقوب
قمیص یوسف بطحا، چو رفت از بدنش
بکن تو گریه بر آن پیرهن همی، «ناصر»!
که کرد فاطمه را پیرهن قبا، محنش