- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۲۰۸۹
- شماره مطلب: ۴۰۰۱
-
چاپ
مه جان گداز
مهی که هست بسی جانگداز میآید
مقدّر آن چه بُوَد از فراز میآید
به چشم دل نظری کن ببین که قافلهای
به سوی کرببلا از حجاز میآید
از این طرف بنِگر حُر که با هزار سوار
به کف گرفته سنان، پیشواز میآید
از آن طرف علی اصغر به قصد مهمانی
میان قافله در مهدِ ناز میآید
از این طرف بنِگر حرمله به کف تیری
سه شعبه دارد و مهماننواز میآید
از آن طرف بنِگر شاه با جوانانش
برای دادن جان، سرفراز میآید
از این طرف بنِگر شمر دون به کف خنجر
به قصد صید حرم، یکّهتاز میآید
-
مهمان و میزبان
مهمان رسیده، ای تن بیسر! برای تو
زینب ز شام آمده تا کربلای تو
یک میزبان و این همه مهمان به نیم شب
دشوار نیست، گر چه پذیرش برای تو
-
لب شکّرشکن
ای برادر! به فدای سر دور از بدنت!
جان به قربان سر و آن بدن بیکفنت!
کاش از روز ازل، زینب تو چشم نداشت!
تا نمیدید به این حال، در این انجمنت
-
یا لیت!
گفتا به ناله کای تن مجروح چاکچاک!
آیا تویی حسین؟ «فَیا لَیْتَنی فِداک»!
آیا تویی برادر زینب؟ که این چنین
با پیکر برهنه، بَرم خفتهای به خاک
-
جواب همسفران
در آن میان چو خطبهی حضرت، تمام شد
وقت جواب همسفران بر امام شد
پاسخدهندهیْ اوّل آنان «زُهیر» بود
کاندر حضورِ سبط نبی در قیام شد
مه جان گداز
مهی که هست بسی جانگداز میآید
مقدّر آن چه بُوَد از فراز میآید
به چشم دل نظری کن ببین که قافلهای
به سوی کرببلا از حجاز میآید
از این طرف بنِگر حُر که با هزار سوار
به کف گرفته سنان، پیشواز میآید
از آن طرف علی اصغر به قصد مهمانی
میان قافله در مهدِ ناز میآید
از این طرف بنِگر حرمله به کف تیری
سه شعبه دارد و مهماننواز میآید
از آن طرف بنِگر شاه با جوانانش
برای دادن جان، سرفراز میآید
از این طرف بنِگر شمر دون به کف خنجر
به قصد صید حرم، یکّهتاز میآید