- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۸۶۵
- شماره مطلب: ۳۹۴۰
-
چاپ
آبروی حج
خوشا آن کس! که امشب در کنار کعبه، جا دارد
به سر، شور و به دل، نور و به لب، ذکر خدا دارد
همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه
ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد؟
امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش
برای حجّ خون، عزم دیار کربلا دارد
حرم را از حرم کردند با اهل حرم، بیرون
اگر بیرون شود جان از تن حجّاج، جا دارد
منا ارزانی حجّاج، زیرا یوسف زهرا
منایی خوبتر از دامن سرخ منا دارد
حسین بن علی حجّی رَود، یاران! که در این حج
چهل منزل به نوک نیزهها، سعی و صفا دارد
ذبیح اکبر این کاروان، باشد علی اصغر
که حلقی تشنه امّا تشنۀ تیر بلا دارد
بگیرد تا ابد حج آبرو از خون آن حاجی
که چون ذات خدا در کعبۀ خون، خونبها دارد
تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید
سرش ذکر خدا از نیزه تا طشت طلا دارد
همه حجّاج، موی سر دهند و حجّ او را بین
که مویِ شسته از خون و سرِ از تن جدا دارد
چو حاجی میشود مُحرِم، بپوشد حلّهای بر تن
عزیز فاطمه بر تن، لباس از بوریا دارد
سیه پوشیده «بیت الله»، میدانی چرا؟ «میثم»!
خدا در کعبه بر این کاروان، بزم عزا دارد
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
آبروی حج
خوشا آن کس! که امشب در کنار کعبه، جا دارد
به سر، شور و به دل، نور و به لب، ذکر خدا دارد
همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه
ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد؟
امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش
برای حجّ خون، عزم دیار کربلا دارد
حرم را از حرم کردند با اهل حرم، بیرون
اگر بیرون شود جان از تن حجّاج، جا دارد
منا ارزانی حجّاج، زیرا یوسف زهرا
منایی خوبتر از دامن سرخ منا دارد
حسین بن علی حجّی رَود، یاران! که در این حج
چهل منزل به نوک نیزهها، سعی و صفا دارد
ذبیح اکبر این کاروان، باشد علی اصغر
که حلقی تشنه امّا تشنۀ تیر بلا دارد
بگیرد تا ابد حج آبرو از خون آن حاجی
که چون ذات خدا در کعبۀ خون، خونبها دارد
تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید
سرش ذکر خدا از نیزه تا طشت طلا دارد
همه حجّاج، موی سر دهند و حجّ او را بین
که مویِ شسته از خون و سرِ از تن جدا دارد
چو حاجی میشود مُحرِم، بپوشد حلّهای بر تن
عزیز فاطمه بر تن، لباس از بوریا دارد
سیه پوشیده «بیت الله»، میدانی چرا؟ «میثم»!
خدا در کعبه بر این کاروان، بزم عزا دارد