- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۷/۰۶
- بازدید: ۳۰۹۵
- شماره مطلب: ۳۸۵
-
چاپ
هر طرف تکهای از بال و پرت افتاده
رفتی و لرزه به جان پدرت افتاده
از نفس، خواهر من پشت سرت افتاده
همۀ دشت پر از عطر پیمبر شده است
هر طرف تکهای از بال و پرت افتاده
این فزع کردن من دست خودم نیست علی!
چشمم آخر به تن مختصرت افتاده
یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی
این همه نیزه چرا دور و برت افتاده
نفسی تازه کن و باز دلم را خوش کن
روی جسمت پدر محتضرت افتاده
کوچهای باز نمودند که راحت بزنند
بین لشگر علم و هم سپرت افتاده
قدری آهسته بگویید به امم لیلا:
«خنجر و تیغ به جان پسرت افتاده»
-
ز کرب و بلاست عطر و بویی که داریم
به دریا رود آب جویی که داریم
به می میرسد این سبویی که داریم
میسّر نگردد به بال «وبالی»
هوای پریدن به کویی که داریم
-
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای واسط فیض دو سرا! آجرکالله
وی حجّت حق، صاحب عزا! آجرکالله
با نالۀ زهراست عجین سوز صدایت
همنالۀ امّالنّجبا! آجرکالله
-
کوچهگرد غریب
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب، مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
-
یک کاروان دل
یک کاروان دل، همره دلبر رسیده
زینب بیا که منزل آخر رسیده
یاران فرود آئید، این وادی طور است
وعده ز سوی حضرت داور رسیده
هر طرف تکهای از بال و پرت افتاده
رفتی و لرزه به جان پدرت افتاده
از نفس، خواهر من پشت سرت افتاده
همۀ دشت پر از عطر پیمبر شده است
هر طرف تکهای از بال و پرت افتاده
این فزع کردن من دست خودم نیست علی!
چشمم آخر به تن مختصرت افتاده
یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی
این همه نیزه چرا دور و برت افتاده
نفسی تازه کن و باز دلم را خوش کن
روی جسمت پدر محتضرت افتاده
کوچهای باز نمودند که راحت بزنند
بین لشگر علم و هم سپرت افتاده
قدری آهسته بگویید به امم لیلا:
«خنجر و تیغ به جان پسرت افتاده»