- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۱۴۵۱۳
- شماره مطلب: ۳۸۳۷
-
چاپ
زبانحال حضرت فاطمه صغری (س)
چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]
چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گلهها کنی
ز منِ شکستهدل، ای صبا! تو بگو به اکبر باوفا
چه شود که ای شه مهلقا! «نظری به جانب ما کنی؟»
سفرت کشیده به کربلا، به مدینه آیی اگر شها!
سه هزار درد مرا دوا، تو به تاب زلف دوتا کنی
تو به دلبران همه دلبری، تو به سروران همه سروری
تو ضیاء دیدۀ حیدری، تو ز نور، نار جدا کنی
تو فدای خالق اکبری، تو شبیه روی پیمبری
تو به جمله همچو غضنفری، تو ببندی و تو رها کنی
ز قد تو سرو، حکایتی؛ ز رخت بهشت، روایتی
چه شود گر ای شه نوسفر! تو ترحّمی به گدا کنی؟
به من ار کنی تو تکلّمی، به من ار کنی تو تبسّمی
به تکلّمی و تبسّمی، همه درد من تو دوا کنی
شده دل چو بلبل روی تو، به هوای سنبل موی تو
بپرد ز مهر به سوی تو، قفس ار به روش تو وا کنی
«فرخنده» را نه صناعتی، نه اطاعتی، نه ضراعتی
به تواش امید شفاعتی که از او به روز جزا کنی
تو دلیل جملۀ گمرهان، تو شفیع جملهی امّتان
چه به دوستان چه به دشمنان، تو بقا دهی، تو فنا کنی
[1]. به اقتفای غزل مشهور «هاتف اصفهانی» با مطلع:
چه شود به چهرۀ زرد من نظری برای خدا کنی؟
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
-
اشک بر حسین
دارم از هجر رخت دیده چو رود جیحون
قلب بشْکسته، پُر اندوه؛ جگر، دجلۀ خون
آنقدر گریه کنم از غمت، ای شاه شهید!
تا دل خون شده از دیدهام آید بیرون
-
بارگاه حسین
زمین کرببلا شد چو خوابگاه حسین
گذشت از حرم کعبه، بارگاه حسین
امیدوار چنانم که روز رستاخیز
مرا خدای دهد جای در پناه حسین
-
مدح حضرت علیاکبر (ع)
دلم سیّار دشت کربلا شد
گرفتار شه گلگون قبا شد
تپیدی مرغ دل اندر بر من
فتاده شوق اکبر بر سر من
زبانحال حضرت فاطمه صغری (س)
چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]
چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گلهها کنی
ز منِ شکستهدل، ای صبا! تو بگو به اکبر باوفا
چه شود که ای شه مهلقا! «نظری به جانب ما کنی؟»
سفرت کشیده به کربلا، به مدینه آیی اگر شها!
سه هزار درد مرا دوا، تو به تاب زلف دوتا کنی
تو به دلبران همه دلبری، تو به سروران همه سروری
تو ضیاء دیدۀ حیدری، تو ز نور، نار جدا کنی
تو فدای خالق اکبری، تو شبیه روی پیمبری
تو به جمله همچو غضنفری، تو ببندی و تو رها کنی
ز قد تو سرو، حکایتی؛ ز رخت بهشت، روایتی
چه شود گر ای شه نوسفر! تو ترحّمی به گدا کنی؟
به من ار کنی تو تکلّمی، به من ار کنی تو تبسّمی
به تکلّمی و تبسّمی، همه درد من تو دوا کنی
شده دل چو بلبل روی تو، به هوای سنبل موی تو
بپرد ز مهر به سوی تو، قفس ار به روش تو وا کنی
«فرخنده» را نه صناعتی، نه اطاعتی، نه ضراعتی
به تواش امید شفاعتی که از او به روز جزا کنی
تو دلیل جملۀ گمرهان، تو شفیع جملهی امّتان
چه به دوستان چه به دشمنان، تو بقا دهی، تو فنا کنی
[1]. به اقتفای غزل مشهور «هاتف اصفهانی» با مطلع:
چه شود به چهرۀ زرد من نظری برای خدا کنی؟
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
باسلام، لطفأ روضه حضرت فاطمه صغری از مرحوم سید محمود حسینی را در سایت برای دانلود بگذارید. با تشکر