- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۶۶۵۴
- شماره مطلب: ۳۷۹۰
-
چاپ
مدح و مصیبت حضرت قمر بنی هاشم علیه السّلام
روشنگری که خوانده خدا باب حاجتش
گسترده است بر همه خوان عنایتش
ماه منیر هاشمیان، رشک آفتاب
الگو برای حقطلبان شد شهادتش
شیر خدا، امیر عرب، مرتضی علی
بوسیده دستهای ورا در ولادتش
عبّاس نامدار که میران کارزار
پیمودهاند راه خطیر شهامتش
فرزند پاکباز وصیّ نبی، علی
آن کاو بُوَد زبانزد عالم، سخاوتش
گُرد افکنی که در صف میدان کربلا
لرزه فکند بر دل دشمن، صلابتش
بر یاری امام زمانش به پای خاست
چون دید آمده است زمان حمایتش
گفتا به زیر بار ستم تن نمیدهم
این است رمز جنگ و قیام شهادتش
آن دم که حمله کرد به قلب سپاه کفر
کاخ ستم به لرزه فتاد از رشادتش
با یک خروش خویش، عدو را شکست داد
نازم بر این دلاوری و این شجاعتش!
لب تشنه بود و آب ننوشید از فرات
ای جان فدای آن همه ایثار و همّتش!
از بس که تیر بر بدنش جا گرفته بود
گل داد از تراوش خون، سرو قامتش
افتاد چون دو دست رشیدش به راه دوست
شد دست کردگار، پی استعانتش
پشت حسین از این غم، یک باره شد دوتا
از زین فتاد چون به زمین، سرو قامتش
بوسید چون که چهرۀ عبّاس را حسین
با اشک و ناله داد سپس این بشارتش
جدّم به انتظار تو باشد، برو که من
آیم پس از تو نیز برای زیارتش
شعرم، شکوفههای غم «کربلایی» است
بادا فزون شود به گلستان، لطافتش!
-
ماه طلعت؟
نوای غم به گوش چرخ پیر است
و یا بانگ جگرسوز بشیر است
که میگوید ایا اهل مدینه
خبر آوردهام با سوز سینه
-
طفلان حضرت مسلم علیهم السّلام
قاتل کشیده خنجر برّان برای ما
در زیر تیغ بسته بُوَد دست و پای ما
از بهر کشتن این همه تعجیل از چه رو؟
ظالم! مگر چه بود به عالم، خطای ما
-
اربعین و جابر بن عبدالله انصاری
«شنیدستم که مجنون با دل زار
چو شد از مُردن لیلی خبردار»
گریبان چاک زد از بهر دلبر
به قبرستان شدی با دیدۀ تر
-
آتش و جوان هندو
چو هندو جوانی برفت از جهان
ز آتشپرستان هندوستان
به آیین خود آتش افروختند
در آتش، تن آن جوان سوختند
مدح و مصیبت حضرت قمر بنی هاشم علیه السّلام
روشنگری که خوانده خدا باب حاجتش
گسترده است بر همه خوان عنایتش
ماه منیر هاشمیان، رشک آفتاب
الگو برای حقطلبان شد شهادتش
شیر خدا، امیر عرب، مرتضی علی
بوسیده دستهای ورا در ولادتش
عبّاس نامدار که میران کارزار
پیمودهاند راه خطیر شهامتش
فرزند پاکباز وصیّ نبی، علی
آن کاو بُوَد زبانزد عالم، سخاوتش
گُرد افکنی که در صف میدان کربلا
لرزه فکند بر دل دشمن، صلابتش
بر یاری امام زمانش به پای خاست
چون دید آمده است زمان حمایتش
گفتا به زیر بار ستم تن نمیدهم
این است رمز جنگ و قیام شهادتش
آن دم که حمله کرد به قلب سپاه کفر
کاخ ستم به لرزه فتاد از رشادتش
با یک خروش خویش، عدو را شکست داد
نازم بر این دلاوری و این شجاعتش!
لب تشنه بود و آب ننوشید از فرات
ای جان فدای آن همه ایثار و همّتش!
از بس که تیر بر بدنش جا گرفته بود
گل داد از تراوش خون، سرو قامتش
افتاد چون دو دست رشیدش به راه دوست
شد دست کردگار، پی استعانتش
پشت حسین از این غم، یک باره شد دوتا
از زین فتاد چون به زمین، سرو قامتش
بوسید چون که چهرۀ عبّاس را حسین
با اشک و ناله داد سپس این بشارتش
جدّم به انتظار تو باشد، برو که من
آیم پس از تو نیز برای زیارتش
شعرم، شکوفههای غم «کربلایی» است
بادا فزون شود به گلستان، لطافتش!