- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۷۱۴۰۳
- شماره مطلب: ۳۷۸۷
-
چاپ
رتبۀ شاهی
ای خون حق! که عرشِ دل ماست جای تو
بلکه ز یُمن جای تو، جای خدای تو
گردد حرام، آتش دوزخ به روز حشر
بر دیدهای که اشک ببارد برای تو
صاحبعزا خداست که در سوگواریات
بال ملک شود همه فرش عزای تو
خاک شریف مکّه بُوَد خوردنش حرام
امّا شفاست تربت کرببلای تو
کردی فدا به راه خدا هر چه داشتی
خون خدا شدی و خدا، خونبهای تو
در روز حشر بهر شفاعت به نزد حق
کافی بُوَد به جای کفن، بوریای تو
افتاد تا به خاک، علمدار لشکرت
از غم شکست قامت سرو رسای تو
بر بام عدل، پرچم فتح و ظفر فراشت
آن دست غرقه خون که گرفتی لوای تو
بر دشمن آب دادی و بر دوست آبرو
ای جان فدای این همه لطف و عطای تو!
در روز حشر رتبۀ شاهی عطا شود
بر هر که شد چو «کرببلایی» گدای تو
-
ماه طلعت؟
نوای غم به گوش چرخ پیر است
و یا بانگ جگرسوز بشیر است
که میگوید ایا اهل مدینه
خبر آوردهام با سوز سینه
-
طفلان حضرت مسلم علیهم السّلام
قاتل کشیده خنجر برّان برای ما
در زیر تیغ بسته بُوَد دست و پای ما
از بهر کشتن این همه تعجیل از چه رو؟
ظالم! مگر چه بود به عالم، خطای ما
-
اربعین و جابر بن عبدالله انصاری
«شنیدستم که مجنون با دل زار
چو شد از مُردن لیلی خبردار»
گریبان چاک زد از بهر دلبر
به قبرستان شدی با دیدۀ تر
-
آتش و جوان هندو
چو هندو جوانی برفت از جهان
ز آتشپرستان هندوستان
به آیین خود آتش افروختند
در آتش، تن آن جوان سوختند
رتبۀ شاهی
ای خون حق! که عرشِ دل ماست جای تو
بلکه ز یُمن جای تو، جای خدای تو
گردد حرام، آتش دوزخ به روز حشر
بر دیدهای که اشک ببارد برای تو
صاحبعزا خداست که در سوگواریات
بال ملک شود همه فرش عزای تو
خاک شریف مکّه بُوَد خوردنش حرام
امّا شفاست تربت کرببلای تو
کردی فدا به راه خدا هر چه داشتی
خون خدا شدی و خدا، خونبهای تو
در روز حشر بهر شفاعت به نزد حق
کافی بُوَد به جای کفن، بوریای تو
افتاد تا به خاک، علمدار لشکرت
از غم شکست قامت سرو رسای تو
بر بام عدل، پرچم فتح و ظفر فراشت
آن دست غرقه خون که گرفتی لوای تو
بر دشمن آب دادی و بر دوست آبرو
ای جان فدای این همه لطف و عطای تو!
در روز حشر رتبۀ شاهی عطا شود
بر هر که شد چو «کرببلایی» گدای تو