- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۱۲۵۶
- شماره مطلب: ۳۷۷۱
-
چاپ
مصائب ماه محرّم
محرّم، ماه بیداری ز خواب است
زمان شور و وقت انقلاب است
محرّم، ماه بتها را شکستن
ز جا برخاستن، در خون نشستن
محرّم، ماه آزادیّ امّت
ز قید ظلم و از بند مذلّت
چه ماهی؟ ماه مهر و ماه رحمت
که باید داشت او را نیک حرمت
ولی بیدادگر دشمن در این ماه
چه خونها ریخت از مردان آگاه
مپرس از دل، چرا در اضطراب است
ببین روی حسین از خون، خضاب است
حسین، آن رهبر آزاد مردان
شگفتا در کنار آب، عطشان!
نه تنها، بلکه با انصار و اصحاب
تمامی تشنه امّا بر لب آب
کنار علقمه عبّاس افتاد
برادر را به بالین خوانْد و جان داد
علیاکبر میان خون نشسته
دل لیلا، دل زینب شکسته
چه گویم از گل نشکفته اصغر؟
که از تیر ستم گردید پرپر
در این مه خوانْد زینب، خطبهای چند
که از بُن ریشۀ بیدادگر کند
از این رو ماه خون و اشک و آه است
«اگر خاموش بنشینی، گناه است»[1]
بده «محرم»! دل خود باز تسکین
که از آن تشنگی سیراب شد دین
[1]. وامی از سعدی:
و گر بینم که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است
کلّیّات سعدی، ص 64.
-
اهتزاز
تا پرچم تو در اهتزاز است حسین!
پاینده و جاوید، نماز است حسین!
از خون تو محکم شده آیین نبی
اسلام هم از تو سرفراز است حسین!
-
میزبان کی این چنین آزار بر مهمان کند؟
این فلک تا کی ستم بر جان مظلومان کند؟
آشیان بیگناهان را چرا ویران کند؟
از چه فرزندان مسلم را به صد آوارگی
گاه در صحرا کشاند، گاه در زندان کند؟
-
مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)
رقیّه، دختر شاه شهیدان
ز هجران پدر شد دیده گریان
صدای گریهاش در آن دل شب
شرر زد بر دل و بر جان زینب
-
مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)
به امّید پدر، یک شب به شهر شام خوابیدم
که شاید بینم اندر خواب، رخسار پدر؛ دیدم
مرا جا داد در آغوش مهرش از سرِ یاری
گه او بوسید رخسارم، منش گه چهره بوسیدم
مصائب ماه محرّم
محرّم، ماه بیداری ز خواب است
زمان شور و وقت انقلاب است
محرّم، ماه بتها را شکستن
ز جا برخاستن، در خون نشستن
محرّم، ماه آزادیّ امّت
ز قید ظلم و از بند مذلّت
چه ماهی؟ ماه مهر و ماه رحمت
که باید داشت او را نیک حرمت
ولی بیدادگر دشمن در این ماه
چه خونها ریخت از مردان آگاه
مپرس از دل، چرا در اضطراب است
ببین روی حسین از خون، خضاب است
حسین، آن رهبر آزاد مردان
شگفتا در کنار آب، عطشان!
نه تنها، بلکه با انصار و اصحاب
تمامی تشنه امّا بر لب آب
کنار علقمه عبّاس افتاد
برادر را به بالین خوانْد و جان داد
علیاکبر میان خون نشسته
دل لیلا، دل زینب شکسته
چه گویم از گل نشکفته اصغر؟
که از تیر ستم گردید پرپر
در این مه خوانْد زینب، خطبهای چند
که از بُن ریشۀ بیدادگر کند
از این رو ماه خون و اشک و آه است
«اگر خاموش بنشینی، گناه است»[1]
بده «محرم»! دل خود باز تسکین
که از آن تشنگی سیراب شد دین
[1]. وامی از سعدی:
و گر بینم که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است
کلّیّات سعدی، ص 64.