- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۳۴۹۸
- شماره مطلب: ۳۶۷۴
-
چاپ
از کربلا تا شام
بیش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو
از کربلا تا شام آمد خواهر ِتو
هم هِجر ِ تو هرگز نمیشد باور ِ من
هم هِجر ِ من هرگز نمیشد باور ِ تو
بی پاسبان ماندن به کوفه حقّ من بود
وقتی نَه اکبر بود نَه آب آور ِ تو
گه از سر ِ دروازهای، گه از درختی
از هر کجا میگشت آویزان سر ِ تو
تو گریه میکردی برای معجر ِ من
من گریه میکردم برای حنجر ِ تو
حق ِ لب و دندانِ تو کِی خیزران بود؟
بوسیده لبهای تورا پیغمبر ِ تو
دیدم به چشم خود که وقتی چوب میزد
در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو
از کربلا تا شام
بیش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو
از کربلا تا شام آمد خواهر ِتو
هم هِجر ِ تو هرگز نمیشد باور ِ من
هم هِجر ِ من هرگز نمیشد باور ِ تو
بی پاسبان ماندن به کوفه حقّ من بود
وقتی نَه اکبر بود نَه آب آور ِ تو
گه از سر ِ دروازهای، گه از درختی
از هر کجا میگشت آویزان سر ِ تو
تو گریه میکردی برای معجر ِ من
من گریه میکردم برای حنجر ِ تو
حق ِ لب و دندانِ تو کِی خیزران بود؟
بوسیده لبهای تورا پیغمبر ِ تو
دیدم به چشم خود که وقتی چوب میزد
در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو