- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۱۹۶۳
- شماره مطلب: ۳۶۷۱
-
چاپ
یادش به خیر
آمدم اینجا دوباره ...؛ لشکرت یادش به خیر!
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش به خیر!
اوّلین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش به خیر!
اوّلین باری که اینجا پهن شد سجّادهام
با اذان دلربای اکبرت، یادش به خیر!
حال، من برگشتهام امّا نه مثل بار قبل
قامتِ مانند سرو خواهرت یادش به خیر!
از امانتداریام دارم خجالت میکشم
بچّههای من فدای دخترت...؛ یادش به خیر!
روضۀ دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من! اصغرت یادش به خیر!
من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشاندهام
دستباف یادگار مادرت یادش به خیر!
رفتی و با اشکهایم بدرقه کردم تو را
ای برادر! آن وداع آخرت یادش به خیر!
مثل جدّم میشدی در پیش چشمان همه
وای من! عمّامۀ پیغمبرت یادش به خیر!
ساربان در پیش چشمان خودم تاراج کرد
گوشوارههام... نه ... انگشترت... یادش به خیر!
-
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
-
آفتاب قدیمی دنیا
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
-
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
-
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
یادش به خیر
آمدم اینجا دوباره ...؛ لشکرت یادش به خیر!
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش به خیر!
اوّلین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش به خیر!
اوّلین باری که اینجا پهن شد سجّادهام
با اذان دلربای اکبرت، یادش به خیر!
حال، من برگشتهام امّا نه مثل بار قبل
قامتِ مانند سرو خواهرت یادش به خیر!
از امانتداریام دارم خجالت میکشم
بچّههای من فدای دخترت...؛ یادش به خیر!
روضۀ دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من! اصغرت یادش به خیر!
من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشاندهام
دستباف یادگار مادرت یادش به خیر!
رفتی و با اشکهایم بدرقه کردم تو را
ای برادر! آن وداع آخرت یادش به خیر!
مثل جدّم میشدی در پیش چشمان همه
وای من! عمّامۀ پیغمبرت یادش به خیر!
ساربان در پیش چشمان خودم تاراج کرد
گوشوارههام... نه ... انگشترت... یادش به خیر!